نگاهی کوتاه به حکمت پاره ای از مناسک حج

نویسنده : سید محمد باقر حجتی

در ترتیب متداول ابواب فقه، حج بعنوان پنجمین باب و یا رکن پنجم از ابواب و ارکان فروع احکام اسلام به شمار است، و باید هر فرد مسلمان در صورت دارا بودن استطاعت، حداقل یکبار این فریضه بزرگ را بجای آورده و در این گردهمایی ـ که همه منافع فردی، سیاسی، دینی و دنیوی امت اسلامی را می تواند ضمانت کند ـ شرکت جوید. و مستطیعان و توانمندان در مال و بدن می باید با در پیش گرفتن چنین سفری پر بار، مراتب طاعت خود را اعلام نموده و به این آوای الهی پاسخ مثبت دهند; که فرموده است: " و لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَن ِاْستَطاع اِلَیْهِ سَبیلا "(1) و خدای راست بر مردم، عزم زیارت و دیدار خانه اش، هر که را توان آن باشد بسوی آنراه می برد. چنانکه در حدیث آمده: " و هذا بَیْتٌ استَعْبَدَ اللّهُ بِه خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فی اِتیانِه، فَحَثّهُمْ عَلی تَعْظیمِهِ و زیارَتِهِ ": این خانه ایکه خلق را از رهگذران بعبادت فرا خواند تا طاعت آنانرا در آمدن به این مساجد بیازماید، لذا آنانرا به بزرگداشت این خانه واداشته است(2).

پیداست که استطاعت بمفهوم درخواست طاعت و فرمانبرداری است، گویا چنانست که نفس از رهگذر قدرت و توانمندی، خواهان طاعت برای خویشتن است(3) و می خواهد محیط خود را برابر خویش مطیع و رام گرداند; لیکن چنین نفسی که جویای طاعت پدیده های پیرامون خود می باشد به انجام مناسکی فرا خوانده می شود که طی آن قدرت و توان بی کران خدای مقتدر را باز یابد و بعجز و ناتوانی خویش واقف گشته و بجای آنکه به پیشه را مگری خود تداوم بخشد خویشتن را بطاعت از خدا مأنوس سازد و دریابد توانی را که در خود احساس می کند نه از آن خود اوست; بلکه از آن خدایی است که همه توانها و توانمندیها به او باز می گردد; چون " لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم "; تمام بازگشتها از گناه و همه توانمندیها در طاعت فقط بمدد الهی صورت می پذیرد. با توجه بهمین نکته است که می توانیم درست مفهوم " و للّه علی النّاس " را باز یابیم مبنی بر اینکه زیارت خانه خدا، حقی است واجب بر ذمه مردم که نمی توان از ادای این حق سر باز زد(4); چون آدمی برای خود از خود چیزی ندارد، پس بحکم وظیفه باید از اعطای این قدرت، سپاس بعمل آورده و بمدد آن بطاعت از این فرمان برخیزد، و سفری را که بسان سفر آخرت است در پیش گیرد، و خود را در صحنه قیامت بیابد که در آنجا احدی را جز خدای واحد، حکومت و فرمانی نشاید: " المُلْکُ یَوْمئِذ لِلّهِ یحکم بینهُمْ..."(5) در آنروز فرمان، خدای را است که میان آنها حکم می راند.

"...لِمَنِ المُلْکُ الیَوْمَ لِلّهِ الواحِدِ القهار "(6) در آنروز، فرمانروایی از آن کیست ؟ از آن خدای یگانه چیره و فرو گیرنده است. در چنین روزی همه استطاعتها از میان برخیزد، و راهی جز طاعت از فرمان خدا نیابند، حتی استطاعت خاکساری و آسانترین خضوع بر گنهکاران ناممکن می گردد: " یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساق وَ یُدْعَونَ اِلَی السُّجُودِ فَلایَسْتَطیعُونَ " روزیکه شدائد و سختیها در آن پدیدار می گردد، و آنانرا بسجده فرا می خوانند; لیکن بخاطر هول انگیز بودن چنان روزی، حتی توانشان را در چنین کاری رام و آسان از دست می نهند. سفر حج با آمادگیهای و دشواریهای مربوط به آن، شباهت فراوانی با سفر آخرت دارد و باید از رهگذر آن عبرتها برای سفر بسوی جهان دیگر اندوخت، و از طریق آن حیثیت و آبرویی در پیشگاه خداوند بدست آورد. امام راحل (ره) در توصیه خود بحجاج بیت الله الحرام می فرمود: ...باید متوجه اعمال خودتان باشید، پاسداری از خودتان بکنید، و این سفر را سفر الی الله حساب کنید، و بدانید که با این سفر ممکن است یک آبروی بسیار زیاد پیش خدای تبارک و تعالی پیدا کنید، و ممکن است خدای نخواسته سقوط کنید.


گذری سریع بر مراسم حج:

بدانکه این سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند، و هر چه در سفر آخرت پیش آید ـ از احوال و اهوال مرگ و رستاخیز ـ نمودگار آن در این سفر پدید کردند تا دانایان و زیرکان چون این سفر پیش گیرند بهر چه رسند و هر چه کنند منازل و مقامات آنراه آخرت یاد کنند و عبرت گیرند، و زاد و ساز آن بدست آرند که صعبتر است و عظیمتر: تودیع با خانواده و خویشاوندان: چون اهل و عیال و دوستان را وداع کند بداند که این مثال سکرات مرگ است، آن ساعت که بنده در نزع باشد و خویش و پیوند و دوستان گرد وی درآیند و او را وداع کنند. زاد و توشه: و آنگه زاد سفر از همه نوع ساختن گیرد، و احتیاط در آن بجای آرد تا هر چیزیکه بزودی تباه شود بر نگیرد، داند که آن با وی بماند، و زاد بادیه (وفانی) نشاید... راحله: و آنگه که بر راحله نشیند، مرکب خویش در سفر آخرت ـ که آنرا نعش (و تابوت) گویند ـ یاد آورد: راه پر مخاطره سفر: و چون عقبه ها و خطرهای بادیه بیند از منکر و نکیر و حیّات و عقارب در گور ـ که شرع از آن نشان داده ـ یاد کند، و بحقیقت داند که از لحد تا حشر بادیه ای عظیم در پیش است که بی بدرقه طاعت، بریدن (و در نوردیدن) آن دشخوار است. اگر در این بادیه بدین آسانی بدرقه بکار است پس در بادیه قیامت ـ بی بدرقه طاعت ـ چون رستگار است.

لبیـک: و آنگه که لبیک گوید بجواب ندای حق تا از ندای قیامت بر اندیشد که فردا بگوش وی خـواهد رسید و نداند که آن ندای سعادت خـواهد بود یا ندای شقاوت، علـی بن الحسین (ع) در وقت احرام او را دیدند زرد روی و مضطرب و هیچ سخن نمی گفت، گفتند: چه رسد مهتر دین را ـ که بوقت احرام، لبیک نمی گوید ؟ گفت: ترسم اگر گویم " لبیک "، جواب دهند: " لالبیک و لاسعدیک " و آنکه گفت: شنیده ام که هر که حج از مال شبهت کند او را گویند: " لالبیک و لاسعدیک حتی ترد ما فی یدک ": نه آری، مگر آنگاه آنچه را در اختیار خود گرفته ای برگردانی، (نظیر این حدیث در البحار الانوار، ج47، ص16 آمده است). طواف و سعی: و چون طواف و سعی کند قصه وی بقومی بیچارگان ماند که بدرگاه ملوک شوند نیازی را و حاجتی را که دارند، و گرد سرای ملک می گردند و اندر میدانِ درِ سرای تردد می کنند، و کسی را می جویند که از بهر ایشان شفاعت کند و امید می دارند که مگر ناگاه خود چشم ملک بر ایشان افتد و ببخشاید و کار ایشان سره شود.

وقوف در عرفات: اما وقوف در عرفه، و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحرای عرفات، و آن خروش و تضرع و زاری و گریه ایشان، و آن دعا و ذکر ایشان بزبانهای مختلف بعرصات قیامت ماند که خلایق همه جمع شوند، و هر کس بخود مشغول، در انتظار رد و قبول. در جمله این مقامات که بر شمردیم هیچ مقام نیست امیدوارتر و رحمت خدا به آن نزدیکتر از آن ساعت که حجاج بعرفات بایستند، در آثار بیارند که: ـ درهای هفت طارم پیروزه برگشایند آن ساعت. ـ و ایوان فرادیس اعلی را درها باز نهند. ـ و جانهای پیغامبران و شهیدان اندر علیین بطرب آرند. ـ عزیز است آن ساعت، بزرگوار است آنوقت که از شعاع انفاس حجاج و عُمّار روز مدد می خواهد، و از دوست خطاب می آید: " هَلْ مِنْ داع ؟ هَلْ مِنْ سائل ؟ "(7). پس از گذری سریع و سیری اجمالی بر پاره ای از مراسم حج و با رقه هایی از حکمتهای آن، با تفصیلی هر چند گرفتار اجمال، گفتار را پی می گیریم، نخست به بررسی واژه حج پرداخته، آنگاه سوابق تاریخی این مراسم و سپس سر گذشت کعبه و در پی آن حکمتهایی از برخی مراسم حج را بگونه ای فشرده و کوتاه مطالعه می کنیم:


حـج چیست ؟


مفهوم لغوی حج:

در فرهنگها و معاجم لغوی، حج بقصد و آهنگ نمودن و روی آوردن بسوی امری مهم تفسیر شده است: (رَجُلُ مَحْجوُج); یعنی مردیکه انسان آهنگ او را دارد و مراد و مقصود است، اینکه راه را مَحجّة می گویند از آنروست که انسان با گذر از آن، آهنگ مقصود خود دارد، و حجت و احتجاج نیز از همین باب است. ازهری می گوید: (اِنَّما سُمَیَّتْ حُجّةً ِلاءنَّها تُحَجُّ، أیْ تُقْصَد; لأنّ الْقَصْدَ لَها وَ الَیْها) حجت را از آنروی حجت گویند چون آدمی بدان روی می آورد و مقصود خود را از آن بدست می آورد; زیرا قصد و آهنگ، برای حجت و بسوی آنست(8).

معنای اصطلاحی حج:

حج اصطلاحاً از تناسب و پیوند با مفهوم لغوی آن برخوردار است; زیرا حج در اصطلاح بمعنی قصد و توجه بخانه خدا در مکه ـ توأم با نیت تقرب بخدا و امتثال امر او ـ است که نوعی از عبادات در اسلام می باشد، و این عبادت با مراسم و مناسک ویژه ای انجام می گیرد. ابن منظور می گوید: (الحَجُّ: قَصْدُ التَّوُجُهِ اِلَی البَیْتِ بِالاَعْمالِ المَشْروعَةِ فَرْضاً وَ سُنَّةً) حج، آهنگ توجه و روی آوردن بخانه خدا توأم با اعمالی است که بعنوان اعمال واجب و مستحب از سوی شارع مقرر شده است. از نظر کسائی میان حَج (به فتح حا) و حِج به (کسر حا) تفاوتی وجود ندارد; اما عده ای می گویند: حَج (به فتح حا) آهنگ خانه خدا، و حِج به (کسر حا) عمل سنت است; و لذا حِجه (به کسر حا) بمفهوم سنت استعمال شده است و ذو الحجة; یعنی ماهی که این سنت در آن انجام می گیرد(9) سنت نیز بمعنی طریق و راه است; و چنانچه اشارت رفت راه نیز گذرگاه آهنگ بسوی مقصود می باشد، و در نتیجه حج و همه مشتقات آن باید با مفهوم قصد ـ که معنای لغوی حج را تشکیل می دهد ـ در مد نظر باشد. و سر انجام به این نتیجه می رسیم که مفهوم اصطلاحی حج با معنی لغوی آن دارای تناسب و خویشاوندی نزدیک می باشد.


پیشینه مراسم حج قبل از اسلام

بیت عتیق یا کعبه، اولین کانون پرستش توحیدی: نخستین کانونیکه برای پرستش توحیدی در جهان بنا شد، کعبه یا همان خانه ای است که هم اکنون مسلمین در موسم حج بدان روی می آورند: " اِنَّ اَوِّلَ بَیْت وُضِعَ لِنّاسِ لَلَّذی بِبَکّةَ مُبارَکاً وَ هُدَیً لِلْعالَمینَ " اولین خانه ای که (صرفاً برای پرستش خدای یگانه) نهاده شد همان خانه ای است که در مکه بنا شده، خانه ای که مبارک و فرخنده و مایه هدایت برای جهانیان است. این خانه که بدست آدم ابو البشر معماری شده، کانونی توحیدی بوده، و بمرور زمان ـ چنانکه بعداً گزارش خواهیم کرد ـ دگرگونیهایی نه در خور، بکیفیت ادای مراسم پیرامون آن راه یافت. اصولا حج ـ بمفهوم زیارت امکنه مخصوص ـ در میان ملل و اقوام مختلف رایج بود، و این امر بمنظور تقرب به معبودشان صورت می پذیرفت. حج با چنین مفهومی نموداری کهن از یک نوع مراسم عبادی است که جوامع مختلف آنرا بعنوان رمز و اشارتی در تجلیل و بزرگداشت معبود خود انجام می دادند.

ملتهای کهن هند و یونان و ایران و مصر و ژاپن و جز آنها دارای معابد و پرستشگاههایی بوده اند که در موسمهای ویژه ای به دیدار آنها ره می سپردند و باید گفت مراسمی که این ملّتها در این معابد اجرا می کردند دگرگونیهایی را تصویر می کند که در مراسم توحیدی مربوط بکعبه یا بیت عتیق پدید آمده بود، و در نتیجه باید گفت مراسمی که در خور توحید بوده و در چنان معابدی اجرا می شده، یادگاری تحول یافته از مراسم توحیدی است که حول بیت عتیق و کعبه انجام می گرفته است. هر ملتی راجع بحج، متناسب با تخیلات و طرز تفکر منطقه ای روشها و کیفیتهای گوناگونی را در انجام مراسم آن در پیش می گرفتند و کانونهایی را بنیاد می کردند; آنان حتی گور بزرگان و مقابر و مجسمه ها و بتها را طوری مورد تکریم قرار می دادند که از نوعی عبودیت و پرستش بازگو می کرد; و هر ساله و یا هر چندی یکبار با مناسک خاصی بزیارت آنها می پرداختند، و روزهایی را که این دیدار را برگزار می کردند زاد روز یا عید و یا روز جشن می نامیدند. مراسمی که در برخی از اعصار در اینگونه معابد اجرا می شد با توحید سازگار نبود، بلکه آلوده به شرک و بت پرستی برگزار می گردید. مراسم توحیدی حج که از هر گونه شوائب شرک عاری بوده و با شایسته ترین وجه انجام می گرفت و از هر خرافه ای پاکیزه بود از عهدآدم ابو البشر آغاز شده و دارای سابقه ای دیریه تا زمان حضرت ابراهیم (ع) بوده است.

سابقه آئین حج در ادیان آسمانی:

قرآن کریم در پاره ای از موارد به اشارت، و در برخی موارد دیگر بصراحت یاد آور شده است که اکثر مناسک و آئینها و شعائر اسلامی ـ از قبیل نماز، روزه، زکوه، حج، و امثال آنها دارای سوابقی دیرینه و بسیار طولانی در میان پیروان انبیای سلف و ادیان دیگر آسمانی بوده است اگر چه از لحاظ کیفیت و زمان و موسم برگزاری آنها با آنچه در اسلام پیشنهاد شده متفاوت بوده است. یکی از عبادات در اسلام عبارت از روزه است و این عبادت طبق بیان قرآن کریم بر پیروان ادیان دیگر نیز مقرر شده بود، و پیروان ادیان دیگر نیز به اجرای این آئین عبادی ـ لیکن با تفاوتهایی ـ موظف بوده اند: " یا اَیُّهَا الَّذین آمَنوُا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ "(10) ای گروه با ایمان ! روزه ـ همچنانکه بر مردمیکه پیش از شما بسر می بردند مقرر شده بود ـ بر شما نیز مقرر شده است تا شما تقوا را در پیش گیرید. و نیز قرآن کریم اشارت به آن دارد که مناسک و آئینهای دیگر برای پیروان ادیان آسمانی پیشین وجود داشته، و مردم خوشتن را موظف به اجرای آن احساس می کرده و بدانها پای بند بوده اند; آئینهایی که خداوند متعال آنها را مقرر فرموده بود:

" لِکُلِّ اُمَّة جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلایُنازِعُنَّکَ فِی الاَمْرِ وَ ادْعُ اِلی رَبَّکَ اِنَّکَ لَعَلی هُدَیً مُستَقیم. وَ اِنْ جادَلُوکَ فُقُلِ اللُّه اَعْلَمُ بِما تَعْمَلوُنَ "(11) برای هر امتی آئینی مقرر کردیم که طبق آنعمل کنند; لذا نباید با تو در اینکار به ستیز برخیزند، و مردم را بسوی پروردگارت فرا خوان; زیرا تو تحقیقاً براه راست رهنمون شده ای، اگر با تو بجدال برخیزند و پرخاش کنند بگو خدا بکار شما آگاهتر است. اما از آنجا که اسلام دینی جاویدان و ماندگار است، و سر انجام همه پیروان ادیان دیگر ناگزیر باید زیر سایه چنین آئینی کامل احساس امنیت کنند، و درمان همه آلام خود را در آن جستجو نمایند انجام مراسم حج را بر تمام مردم الزامی ساخت " وَ لِلَّهِ عَلِی النَّاسِ " تا به این آئین در آیند و همه مستطیعان در بزرگترین گردهمایی شرکت جویند; لذا انجام مراسم حج را بزمان و مکان خاصی محدود ساخت تا پیروان اسلام در یک کانون مشخص و مرکزی مقدس در فرصتی معین فراهم آیند و با هم بتبادل افکار پرداخته و بحل معضلات اجتماعی و سیاسی خویش توفیق یابند.


بنای کعبه


سابقه تاریخی کعبه:

چنانکه قبلا یاد کردیم خانه خدا در مکه به بیت عتیق و کهنترین بنیادی نامبردار است که بنای آن طبق روایات دینی بزمان حضرت آدم ابو البشر (ع) باز می گردد و او بود که پی ریزی کعبه را آغاز کرد.

شرک ستیزی حضرت ابراهیم (ع):

در عصر حضرت ابراهیم عقاید و مراسم خرافی و بویژه شرک و بت پرستی رواج گسترده ای در گستره جهان یافت. خداوند متعال ابراهیم(ع) را به بت شکنی و نجات دادن مردم از خرافات و رهایی آنان از اعمال بیهوده و ساخته و پرداخته تخیلات و توهمات مأمور ساخت; چون مردم از عبادت خدای یگانه روی گردانده، و در مشکلات و حوائج خود به بتها و بتکده ها پناه می آوردند; ابراهیم سوگند یاد کرد که وظیفه الهی خود را در بت شکنی و شرک زدایی آغاز و اجرا نماید: " وَ تَاللَّهِ لاَکیدَنَّ اَصْنامَکُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِریَن "(12) و سوگند بخدا درباره بتهای شما سخت بیندیشم و برای از میان بردن آنها ـ پس از آنکه از شهر بیرون رفته و بدان پشت کنید ـ چاره سازی کنم. آنحضرت بموقع سراغ بتها رفت، و وظیفه خویش را درست بکار بست; چنانکه خداوند متعال به این رویداد مهم تاریخی اشاره کرده و فرموده است: " فَجَعَلَهُمْ جُذا ذاً اِلاَّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَیْه یَرْجِعُونَ "(13) ابراهیم ـ جزبت بزرگ ـ همه بتها را قطعه قطعه و سرنگون ساخت تا شاید بت پرستان درباره واقعه نابودی بتها به آن بت بزرگ مراجعه کرده و اوضاع نا به سامان بتها را از او بپرسند ! پیداست که بت را احساس و شعوری نیست تا با او سؤالی در میان گذارند، اما ابراهیـم (ع) خواست از اینطریق و بطور ضمنی آنانرا بجهالتشان آگاه ساخته و هدایتشان کند.


تجدید بنای کعبه:

پس از آنکه ابراهیم توفیق یافت گروه زیادی از مردم را بیدار سازد، و توحید را در افکار آنها نفوذ بخشد از شام; یعنی سرزمین آباء و اجداد خویش کوچید، و همراه همسر خود هاجر، و فرزند خویش اسماعیل رهسپار جنوب گشت و به سرزمین حجاز و بیابانیکه از مردم بت پرست بدور بوده درآمد تا با آسودگی و آرامش خاطر بمناجات و راز و نیاز با خدای خود سرگرم شود. وقتی اسماعیل پا به سن گذارد و جوانی کار آمد و تا حدودی کامل شد خداوند متعال ابراهیم (ع) را مأمور ساخت پرستشگاهی را با همکاری فرزندش اسماعیل در همین سرزمین بنیاد کند تا مردم پیرامون آن گرد هم آمده و بذکر و عیادت خدای یکتا بپردازند: " وَ اِذْ یَرْفَعُ اِبْراهیمُ القَواعِدَ مِنَ الَبیْتِ وَ اِسْمعیلَ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ العَلیمُ "(14) بیاد آور زمانی را که ابراهیم با همکاری اسماعیل ستونهای خانه خدا را بر می افراشتند (و بخدا عرضه می داشتند): پرودگارا از ما بپذیر که تو شنوای دانایی. ابراهیم و فرزندش موظف گشتند این خانه را از هر گونه پلیدیهای مادی و معنوی پاکیزه سازند: " وَ عَهِدْنا اِلی اِبراهیمَ وَ اِسْمعیلَ اَنْ طَهِّرا بَیْتی لِلطّائفینَ و الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ "(15) و به ابراهیم و (فرزندش)اسماعیل سپردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان. و رکوع کنندگان سجده گذار پاکیزه نگاه دارید. و همانگونه که قرآن کریم یادآور شده ابراهیم را فرمان رسید که مردم را بحج خانه خدا فرا خواند تا از هر ناحیه و منطقه، سواره بر هر وسیله و مرکب و یا پیاده به این خانه روی آورند: " وَ اَذِّنْ فی النّاس بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ علی کُلِّ ضامِر یَأتینَ مَنْ کُلِّ حَج عَمیق "(16) و در میان مردم برای حجگزاران بانگ بر آور که پیاده و سواره بر هر شتر لاغر از هر دره ژرفی بسوی تو آیند.


بازسازی مراسم حج ابراهیمی پس از دگرگونی:

ابراهیم در انجام مأموریت خویش موفق و کامیاب گشت، و مردم را بسوی این کانون جلب کرد، و خاندان خود را نیز در آنجا قبلا سُکنی داد که همزمان با دعوت مردم بحج، در آنجا مقیم بوده اند. مردم در این زمان مراسم حج را طبق دستور الهی با مناسکی درست برگزار می کردند که آئین پاک و یکتا پرستی را کاملا ترسیم می کرد و کمترین شائبه شرک در آن دیده نمی شد. ولی در طول قرنها دگرگونیهایی در انجام مناسک حج پدید آمد، و بسیاری از مراسم و شعائر الهی ـ که از زمان حضرت ابراهیم (ع) رایج و معمول بود نابسامان گشته و مسائلی در امر حج راه یافت که آلوده به شرک می نمود: عربهای قبل از اسلام بتهایی به دیوار کعبه آویختند، و بجای خدا به بتها پناه می جستند، و آنها را وسائطی برای قرب بخدا بر می شمردند، و قربانیها برای آنها پیشکش می کردند. تا اینکه سر انجام مناسک حج را با هوسها و موهومات در آمیختند، و با بدنی برهنه بطواف می پرداختند، و در حالیکه دست بدست هم می دادند صفیر و نعره و فریادهای مهمل سر می دادند، و کف زنان گرد خانه خدا بگردش در می آمدند.

خداوند در قرآن کریم در مقام انتقاد از اینراه و رسم جاهلی در انجام مراسم حج ـ که آلوده بهوس و شرک بوده ـ می فرماید: " وَ ما کانَ صَلوتُهُمْ عِنْد البَیْتِ اِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً "(17) عبادت و نماز مردم جاهلی در کنار خانه خدا جز فریاد و دست بهم کوبیدن چیز دیگری نبود. حتی عده ای از عربهای جاهلی بخاطر تکبر از وقوف در عرفات خودداری می کردند و نمی خواستند همراه توده مردم به این وظیفه قیام کنند و با این برخورد منفی به برتری کاذب و تفوق موهوم خود تظاهر می کردند، و نمی خواستند در سطح عموم و توده مردم قرار گیرند، و زیر سایه یک قانون و یک ضابطه با همه مردم بسر برند، در یک کانون با شرایط یکنواخت با مردم باشند. ملل و اقوام دیگر نیز قبل از اسلام، خرافات و شرک و موهومات را بمراسم حج راه دادند که اسلام با همه آنها بمبارزه برخاست، و حج ابراهیمی را با وضع شایسته ای تجدید کرده و بتهای کنار کعبه را سر نگون نموده، و توحید را جایگزین ساخت.

حکمتهای پاره ای از مناسک حج


حج ـ یا ـ مظهر و تجلیگاه توحید:

برای بشر امکان پذیر نیست مصالح و علل واقعی احکام فرعی یا فروع احکام را شناسایی کند; و جز شارع مقدس و واضع این احکام کسی نمی تواند بچنان مصالحی واقف گردد; اگر دانشمندان مزایا یا حکمتهایی برای احکام شرع خاطر نشان می شوند باید آنها را صرفاً حکمتهای احکام یاد شده تلقی کرد نه علتهای واقعی. مسأله حج چنانکه دیدیم با سوابق ممتدی که در ادیان دیگر آسمانی دارد در اسلام با کیفیتی عالی امضا شد، هیچکس حتی دشمنان اسلام نمی توانستند و نیز نمی توانند فواید و سازندگی مادی و معنوی حج را نادیده گرفته و یا آنها را انکار کنند. حتی مخالفان اسلام نوشته اند: حج عاملی مؤثر برای ایجاد وحدت و همبستگی، و فرصتی است بسیار عالی برای اینکه میان پیروان قرآن پیوندی مبارک بهم رسد و آنانرا بهم مربوط سازد. حج عبارت از اجتماع و گردهمایی شمار بسیار زیادی از مسلمین و پیروان قرآن کریم که در عصر ما از رقم میلیونی متجاوز است، بیش از یک میلیون مسلمان از نواحی مختلف گیتی از پنج قاره دنیا به سرزمین مکه در موسم حج روی می آورند که از نژادهای گوناگونی هستند. همه در یک سرزمین و یک کانون در کنار خانه خدا با جسم و جان و تمام وجود به ندای پروردگار خود لبیک می گویند، در حالیکه همگی آنها تمام چیزهایی را که ممکن است دستاویز مباهات بر دیگران باشد رها کرده با پوشاکی ساده و یکنواخت و با نوعی تساوی و برابری مادی و معنوی دقیق در کنار هم قرار می گیرند که نمی توان نظیر آنرا در هیچ گردهمایی، در هیچ سرزمینی جستجو کرد.

مساوات و برابری در همه چیز که فرمانروا و فرمانبر، ثروتمند و فاقد ثروت، عرب و ترک، افغانی و ایرانی، هندی و سودانی، حبشی و چینی، اروپایی و آفریقایی، آمریکایی و آسیایی همه و همه را در یک رده قرار داده و میان سفید پوست و رنگین پوست کمترین تفاوتی در اعمال و مناسک آنها دیده نمی شود، و وحدت شگفتاوری بر تمام اوضاع و احوال درونی و بیرونی آنها حاکم است. همه آنها ـ علیرغم چنان تفاوتهایی منطقه ای و چهره و قیافه و اندام و اختلاف طبقاتی ـ چشم و دل را به یک نقطه می دوزند. اینان از خانواده و میهن و زاد بوم و ثروت و مقام و منصب و کلیه تعلقات گسستند، دریاها را در نوردیدند، بیابانها را پیمودند، سینه فضا را شکافتند و رنج سفری بس دشوار را بر خود هموار ساختند، و از رسوم و عادات و تشریفات بومی و محلی و منطقه ای دست نهادند، و از خواب و خوراک و لباس خود کاستند، و بالاخره روابط خود را از دنیای مادیت بریدند، و همچون روز محشر با پوششی بسان کفن گرد هم آمدند. بی تردید با چنان کیفیت، شعاع نورانیتی که از باطن و جان و درون آنان بر می خیزد و این نورانیت را متوجه نقطه مشترک می نماید آنهم در حالیکه با اوضاع و شرایط و هیئتی هماهنگ و در عین حال ساده و بی آلایش توأم است مسلماً می تواند امت و ملتی را بیافریند که بنیانگذاران مجد و عظمت برای بشریت باشند.

در چنین نقطه ای است که بشر می تواند معنای " الله اکبر " را درک کند و باز یابد که قدرت خدا از هر قدرتی قویتر و خدا از هر چیزی بزرگتر و حتّی بزرگتر از آنست که بگوییم او بزرگتر است. در این نقطه و در میان چنان جمعیت انبوه و اجتماع عظیم هر ناظری بخوبی می فهمد که حج بزرگترین و قویترین شعار توحید، و ضامن انسانیت و آزادی از هر گونه قید و بند مادی، و مهمترین عامل ارتباط و پیوستگی، و مآلاً ایجاد همبستگی میان مسلمین شرق و غرب عالم است. هر مسلمان و دوستدار پیامبر اسلام (ص) مشتاق و شیدای دیدار سرزمینی است که آنحضرت در آنجا زاده شد، و در همان سرزمین مبارزه خود را با شرک و بت پرستی و جهل و استبداد آغاز کرد، هر نقطه ای در این سرزمین یاد آور رویدادهای مهم و درخشان اسلامی است که جای جای آن می تواند مایه عبرت و پند برای دیدار کنندگان آن باشد، سرزمینی که در نگاه ناظر آن، دور نمای قربانیها و فداکاریهای راه توحید و نیکبختی را به تصویر می کشد. این توحید همزمان با اجرای مراسم حج با وحدت در زمان و مکان و اعمال و نیات، و اعتقاد، جامه و مسکن و بالأخره با همه مظاهر توأم است و توحید را نوید می دهد.

احـرام:
احرام باید همراه با نیت انجام گیرد، یعنی حاجی باید با نیتی خالص و پاکیزه و پالوده و عاری از هر گونه شوائب مادی و دنیا وی اینکار را برگزار کند. او نباید کمترین و ناچیزترین شائبه ریا و تظاهر آنی و آتی را در این قصد راه دهد. مسلّماً قصد او باید در اینکار و همه مراسم و مناسک حج عبارت از امتثال او امر الهی و تقرب به او باشد. قصد و نیت در هر عملی روح و معیار ارزشیابی آنعمل می باشد. بوسیله نیت است که اعمال آدمی سنجش می شود. در روز قیامت صرف عمل نیک ملاک پاداش نیست; بلکه آنعملی دارای پاداش می باشد که با نیتی خالص و راستین توأم بوده است. اسلام بخود عمل، ارزشی اعطا نمی کند، و آنگاه که اعمال را ارزیابی می کند نفس عمل را ـ وقتی که عاری از نیت باشد ـ اهمیت نمی دهد; زیرا نیت وسیله و ابزاری برای کشف از حقیقت باطن آدمی است، و در عهده عمل و امکان او نیست که پرده از روی این حقیقت بر دارد; چون ممکن است عمل مزورانه انجام گیرد; یعنی آدمی کاری را انجام دهد که بظاهر خوب و مرضی خدا و رسول بنظر رسد اما قصد و نیت انجام دهنده اینکار بر خلاف ظاهر عمل، موجب خشم خداوند متعال باشد. این تناقص میان قصد و عمل، و نیت و کردار ارزش عمل را از میان می برد. و اینصورت ظاهر نیکو بصورت شرّی در می آید که موجب هلاک و بدبختی فرد خواهد بود; چنانکه اگر ریا کارانه بعملی که ظاهراً نیکوست دست یازد، نه تنها پاداش نیک نصیب او نخواهد شد; بلکه بخاطر چنین نحوه عمل، کیفر الهی نیز در انتظار اوست.


از
 رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: " اِنّما الاَعْمالُ بَالنِیّاتِ، وَ لِکُلِّ امْری ما نَوَی، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَی اللّهِ وَ اِلی رَسوُلِه فَهِجْرَتُه اِلَی اللّهِ وَ اِلی رَسوُلِه; وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَی دنیاً یُعصیبُها اَوْ امَرأَة یَتَزَوَّ جُها فَهِجْرَتُهُ اِلی ما هاجَرَ اِلَیه "(18) ارزش اعمال آدمی به نیات او مربوط است، و عوائد اعمال او به نیت او منوط و وابسته است. اگر کسی (از هر گونه عوائد مادی بگریزد) و از وادی هدفهای نفسانی هجرت کند، و راه وصول برضای خدا و رسولش را در پیش گیرد، در حقیقت بسوی رضای خدا و رسول او (و مقصد الهی) کوچ و هجرت کرده است. ولی اگر هجرت او بسوی دنیا انجام گیرد، به دنیایی که می خواهد از منافع آن بهره مند گردد، و یا می خواهد از رهگذر این کوچیدن به اشباع دامن خویش برسد، و تمایلات نفسانی خود را ارضا نماید، باید گفت هجرت او بهمان هدفهای فرومایه تنزل خواهد یافت. و نیز فرمود: " نِیَّةُ المُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِه. وَ نِیَّةُ الکافِرِ شَرّ مِنْ عَمَلِه; وَ کُلُّ عامِلً یَعْمَلُ عَلی نِیَّتِه "(19) نیت مؤمن از عمل او بهتر، و نیت کافر از عمل او بدتر است، و هر کسی بر حسب نیت خود عمل می کند، و رفتار و کردار خویش را بر پایه آن تنظیم می نماید. روایات متعددی درباره ارزش نیت و نقش آن در تعالی و یا انحطاط، و صعود و یا سقوط اعمال، در جوامع حدیثی فریقین بگونه ای چشمگیر جلب نظر می کند و نشان می دهد که اسلام بعمل نمی نگرد; بلکه به نیت آدمی می نگرد که اینعمل را چگونه و با چه هدفی برگزار می سازد.


محرم که می خواهد خویشتن را از جامه و لباس مطبوع خویش خلع کند و خود را از این وابستگی برهاند باید به پالایش نیت خود از هر شائبه ای همت گمارد و کوچکترین خاطره ای از ریا را به دل خود راه ندهد. در حوزه احساس، احرام دارای دو شعار و مظهر است; شعاری که حسن بینایی را بر می انگیزد، و شعار دیگری که سامعه ها را نوازش می دهد. اما آن شعاری که مشاهده می شود و حس بینایی را بر می انگیزد عبارت از پوشش است; باید جامه ای که حاجی در بر می کند لباسی نادوخته و برش نایافته و بس ساده باشد، و شایسته است از بکار بردن هر گونه زینت و آرایش خودداری نماید، و از هر گونه لذت جنسی چشم بپوشد و در گذرد، و بالاخره در چنین حالیکه حاجی خود را یکسره در اختیار خدا قرار داده از هر گونه تمایلات مادی و خواهشهای نفسانی دست نهد، و از جهان مادیت بگسلد و به پروردگار خویش بپیوندد. حکمت خودداری و کف نفس از اینگونه امور آنست که مناسک و مراسم حج صرفاً باید برای خدا و بمنظور تقرب به او انجام گیرد; وصول بچنین هدف و منظور جز از راه دور ساختن خواهشهای نفسانی و خودداری از تمایلات حیوانی امکان پذیر نیست.

برگزار کننده مراسم حج باید حس خویشتنداری از اجراء هوسها را در خود زنده و شاداب سازد تا در یابد که او برتر از آن آفریده شده که در برابر شهوات و تمایلات تسلیم و خاضع گردد. اینگونه تمرینهای روانی و نفسانی یکی از عوامل مهم ترتیبی است، و کف نفس و خویشتن داری آنهم در محیط و فضایی دینی و مذهبی آثار سازنده ای در نفوس بجای می گذارد. شعار و مظهر دیگر احرام شعاری است که از دل بر می خیزد، و زبانرا بکار می اندازد، و سامعه و حس شنوایی حجگزاران را نوارش می دهد، حاجیان از دل و جان ـ با زبان ـ می گویند: آری بفرمانیم و نخستین جمله ای که در حال احرام بزبان می آورند پاسخ بفرمان و بانگ پروردگار است که بدینگونه بر زبان می آورند که: " لبّیک، اللّهمَّ لبیک، لاشریک لک لبیک، اِن الحمد و النقمه لک و الملک لاشریک لک " باید این پاسخ را دومین پاسخ انسانها بر شمرد; زیرا آدمی از پیش بوحدانیت خدا اعتراف کرده و در برابر سؤال پروردگارشان که فرمود: " أَ لَسْتُ بِربِّکُمْ "، عرضه داشتند بلی، و فطرت آنها بوجود آفریدگار و یگانگی او و طاعت از اوامر او قبلا پاسخ مثبت دادند، هم اکنون در موسم حج بهنگام احرام به پروردگارشان عرض می کنند، آری پروردگارا ! آری، برای تو شریکی نیست، ستایش و نعمت و حکومت آسمانها و زمین از آن توست. در تأیید پاسخ نخست که پاسخ تکوینی است هم اکنون با آوازی بلند زبان به توحید می گشایند.

پس بنابراین تمام وجود آدمی به استقبال خدا می رود، آنگاه در برابر کعبه قرار می گیرد و رویاروی مظهر توحید و کانونی که باید همه مسلمین شبانه روز پنج بار رو بسوی آن آرند جایگاه خویش را باز می یابد، در چنین حالتی حساس و روح نواز چشم و دل متوجه خدا، و زبان بیاد خدا، و همه وجود آدمی و قوای ظاهری و باطنی حاجی متمرکز در یک هدف است و آن خدای یکتا و خداوندگار مدبر جهانیان است: " قُلْ اِنَّ صَلوتی و نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ لاشَریکَ لَهُ وَ بِذلَکَ اُمْرِتُ وَ اَنَا اَوَّلُ المُسْلِمینَ "(20) بگو نماز و پرستش و عبادت و زندگانی و مرگ من از آن خدایی است که خداوندگار مدیر و مدبر جهانیان است. برای او شریک و همتایی نیست، و بدان مأمور گشتم و من نخستین مسلمان بوده و اولین کسی هستم که در برابر او امر الهی تسلیم می باشند. یکی از حکمتهای احرام پرورش روح همزیستی مسالمت آمیز با کل پدیده های هستی است.

آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که محرم را موظف می سازد از ستیز و کینه و حسد و سایر رذائل اخلاقی دست نهد، و حتی سخن بیهوده بر زبان نیاورد، و دل را از هر گونه دشمنی، و فکر را از هر گونه تجاوزگری بحریم دیگران بسترد، و روحی مسالمت آمیز در خود بیافریند و چنین روحیه ای را ـ علاوه بر همنوعان خویش ـ نسبت بتمام پدیده های هستی تعمیم بخشد و حتی هیچ جانوری را نیازارد، و بحریم گیاهان تجاوز نکند، و از سوی او نباید حتی به بوته ای نیز آزار برسد، و پدیده ای فاقد حیات حیوانی و نباتی را نیز حرمت نهد و سنگ حرم را به بیرون آن نبرد، و بالاخره باید حاجی در خویشتن جهانی از سلم و صفا و محبت بهمه پدیده های هستی را بپردازد: " یا اَیُّهَا الذَّینُ آمَنوُا لاتَقْتُلوا الصَّیْدَ وَ اَنْتُمْ حُرُمٌ..."(21) مؤمنین ! شکار را در حالیکه محرم هستید بقتل نرسانید... " اُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ البَحْرِ وَ طعامُهُ متاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّمُ عُلَیْکُمْ صَیْدُ البَرِّ مادُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی اِلَیْه تُحشَرونَ "(22) شکار دریا و خوراک آن بعنوان بهره و تمتع شما و کاروان حلال است، و شکار دشت و بیابان تا وقتیکه محرم هستید بر شما حرام می باشد و از خداییکه بسوی او گرد می آیید پروا کنید محرم احساس می کند فرصتی از زمان و قطعه ای از مکان دارای نوعی حرمت و احترام است که باید آنرا بتمام فرصتها و همه مکانها و سرزمینها تعمیم دهد و باید همه مردم در همه جا عواطف و محبت انسانی را در تمام اوقات بکار دارند تا جهانی آکنده از صلح و مسالمت را تحقق بخشند. چند ماه در اسلام دارای حرمت ویژه ای است که جنگ و کشتار در آن ماهها تحریم شده است: " یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرامِ قِتال فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ..."(23).

ای پیامبر ! از تو درباره ماه حرام می پرسند، ماهی که جنگ و کشتار در آن حرام است; بگو کشتار در این ماه بزرگ و گران، موجب ممانعت از راه خداست. این فرصتهای حرام و یا محترم عبادت از ماههایی است که قرآن کریم با اشاره به شما و آنها، این ماهها را دارای سابقه ای بس دیرینه معرفی می کند; یعنی از روزیکه خداوند آسمانها و زمین را آفریده است این ماهها حرام و محترم بوده اند: " اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِنْدَ اللهِ اثْنی عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ فَلاتَظْلِموُا فیهِنَّ اَنْفُسَکُمْ..."(24) شمار ماهها در پیشگاه خدا از روزیکه آسمانها و زمین را آفریده در کتاب خدا دوازده ماه است. از این ماهها چهار ماه، حرام است و در آن ماههای حرام بر خویشتن ستم مرانید... این چهار ماه عبارتند از ماههای: محرم، رجب، ذو القعده، و ذو الحجه، که ماههای مقدس و آبرومندی هستند، و عربها بویژه باید در این ماهها از خونریزی و جنگ و کشتار و سایر ستمها و خیانتها دست بر می داشتند. حاجی در چنین فرصت زمانی، با حرمت مکانی مواجه است، و در چنین مکان مقدس و چنان زمانی ارزشمند مجال و فرصتی بدست می آورد که می تواند بر اساس تفاهم و قطع هر گونه خصومت و با روحی مسالمت آمیز زندگانی را با برادران خود از سر گیرد.

طـــواف:
حاجی باید در هر یک از طوافهای نساء و زیارت هفت بار گرد خانه خدا گردش کند. نقطه آغاز این طواف، 
حجر الاسود یا سنگ سیاهی است که به دیوار نصب شده است; طواف بمنزله نماز است; لذا باید حاجی قلب خود را سرشار از تعظیم و خوف و رجاء و محبت سازد(25) و بداند که این طواف بسان تحیت و تهنیت به نخستین خانه ای است که بمنظور عبادت خدای یکتا بنا شده است، و تکریمی است به یکی از مظاهر توحید و یکتاپرستی; چون حاجی کعبه و جلوه گاه معشوق و معبود خود را می بیند عاشقانه همچون پروانه گرد شمع مظهر حقیقتی پاک که خدای متعال است بگردش در می آید. و چون حجر الاسود نقطه آغاز و مبدأ این طواف است استلام و تقبیل آنعبارت از کاری است که از عشق و علاقه و مبدأ حقیقی عالم یعنی آفریدگار جهان بازگو می کند. امتی که شبانه روز بصورت تکلیف واجب و الزامی باید پنج بار بسوی این خانه که عالیترین مظهر توحید است نماز اقامه کند شایسته می نماید با طواف پیرامون بنائی کهابراهیم برای شرک زدایی و ترویج توحید پی ریزی کرده است اظهار ادب نماید. مرحوم فیض کاشانی می گوید: باید حاجی بداند در طواف، خود را بفرشتگان مقربی که پیرامون عرش را احاطه کرده و برگرد آن طواف می کنند همانند ساخته است. نباید تصور کند که هدف از این طواف آنست که کالبد و بدن خود را پیرامون کعبه بگردش در آورد; بلکه مقصود اینست قلبش از رهگذر ذکر و یاد صاحبخانه بگردش و چرخش افتد تا ذکر جز به او ابتدا نشود و جز به او خاتمه نیابد; چنانکه طواف کننده طواف را از خانه و حجر الاسود آغاز و بدان ختم می کند.

و نیز باید بداند طواف برخوردار از شرافت و کرامت، همان طواف قلب در پیشگاه حضرت ربوبی است، و خانه خدا، یعنی کعبه، نمونه و مظهری است پدیدار در عالم ملک برای حضرت ربوبی که چون در عالم ملکوت است با چشم سر رؤیت نمی شود; چنانکه بدن نمونه ای ظاهر در عالم شهادت برای قلبی است که چون در عالم غیب است با دیدگان قابل رؤیت نیست، و عالم ملک و شهادت بسوی عالم غیب و ملکوت ـ برای کسانیکه در برای او گشوده شده است ـ راه دارد. در اشاره بهمین مقایسه آمده است: بیت المعمور در آسمان در مقابل کعبه قرار دارد و طواف فرشتگان در بیت المعمور مانند طواف انسان بر گرد کعبه است، و چون پایه و درجه اکثر مردم از انجام طوافی این چنین، نارسا است مأمور شدند حتی الامکان طواف خود را همانند فرشتگان سامان دهند، و به آنها وعده دادند هر کسی خود را شبیه گروهی سازد با آنان محشور خواهد شد. اما استلام حجر الاسود، باید گفت که حجر بمنزله دست راست خداست. رسول خدا (ص) فرمود: حجر را استلام کنید; زیرا دست خدا در میان خلق است که با خلق بوسیله آن مصافحه می کند همانگونه که عبد و بنده مصافحه می کند(26). ذکر این نکته در پایان بحث مربوط بطواف ضروری است که مخالفان اسلام موضوع کعبه و حجر الاسود را بهانه ای برای حمله و انتقاد قرار داده اند و می گویند: احترام به کعبه و حجر الاسود باز مانده افکار و اندیشه بت پرستی است!

در حالیکه آنان از حقایق مسلّم تاریخ در بی خبری بسر می برند و یا تعمّداً این حقایق را نادیده می انگارند; با اینکه همین یاوه گویان درباره گور سرباز گمنام ـ که مظهر وظیفه شناسی و فداکاری است ـ انواع و اقسام تشریفات و مراسم را بکار می دارند، و احترام فراوانی درباره آن معمول می دارند. علاوه بر این در اکثر شؤون زندگانی به بسیاری از موهومات پای بند هستند. ما می دانیم کعبه و حجر الاسودمظهر مبارزه با شرک و نبرد با پس مانده های بت پرستی و جنگ با موهومات بشمار می رود. و بقاطعیت می توان گفت کعبه و حجر الاسود باز مانده آثار توحید و یگانه پرستی است که از زمان ابراهیم بت شکن و شرک ستیز تاکنون بعنوان نمودار توحید مورد احترام یکتاپرستان بوده و هست. به تاریخ نیز باید مراجعه کرد که عربهای قبل از اسلام از مواد و اشیاء گوناگون بت و معبودی می پرداختند در حالیکه کعبه و حجر الاسود تنها چیزهایی بوده اند که دور از جنبه الوهیت شرک آمیز قرار داشتند و هیچ عربی قبل از اسلام آن دو را بهیچوجه بعنوان معبود یا بت مورد پرستش قرار ندادند. آیا اسلامی که با بت پرستی نبرد را آغاز کرده و سخت مخالف بت پرستی جاهلی بوده می توان آنرا آئینی برشمرد که از شرک و بت پرستی تأیید بعمل آورده است ؟ هیچ تاریخی این سخن یاوه گویان را نه تنها تأیید نمی کند، بلکه با توجه بتعالیم قرآنی ـ که سراسر آن بسوی توحید نشان رفته ـ آنرا تکذیب می نماید باید گفتار این معاندان یا نادانان را مانند سایر سخنانشان درباره اسلام کاملا تهی از واقعیت تلقی کرد.

سعی میان صفا و مروه:

حاجی باید هفت بار میان صفا و مروه سعی بعمل آورد، نه بدود و نه آهسته. و راه رفتن او بهتر است حد وسط میان مشی (راه رفتن عادی و عدْو) دویدن باشد. نقطه شروع اینکار، صفاست و عمل مذکور بمنزله التجاء و پناهندگی بخدا در کنار خانه اوست تا بدینوسیله مغفرت الهی را بسوی خود جلب کند و از او درخواست عفو نماید. و چنانکه قبلا نیز اشاره کردیم اینکار نیز بمنزله رفت و آمد بخانه فرد بزرگی است که چند بار تکرار می شود تا شاید آن بزرگ بدو التفاتی کند، از مهر و لطف خویش سهمی عاید او سازد; اما نمی داند آن بزرگ نیاز او را بر می آورد و یا دست رد به سینه او می زند. گویند سعی میان صفا و مروه یاد آور یک از رویدادهای تاریخی عبرت آموزی است; چون هاجر همسر ابراهیم برای جستجوی آب برای فرزندش اسماعیل از صفا بمروه و از مروه بصفا رفت و آمد می کرد تا بالاخره منبع آب را زیر پای اسماعیل یافت، و نیاز خود و فرزند خویش را فراهم دید، و همین آب منشأ آبادانی این سرزمین و عامل خیر و برکت آبی شد. اینعمل و رویداد تاریخی بهر ناظر و متفکری می فهماند که اگر انسان برای وصول بهدف، خویشتن را به سعی وا دارد و از پی مطلوب خود گام را استوار بر دارد مسلماً موفق و کامیاب می گردد. مشرکین ـ قبل از اسلام ـ بر فراز صفا بت اساف و بر مروه بت نائله را نصب کرده بودند: ...و اصل قصه آنست که در زمان جاهلیت مردی و زنی در کعبه شدند به فاحشه ای، و نام مرد اساف بن یعلی و نام زن نائله بنت الدیک هر دو را مسخ کردند; پس عرب ایشان را بیرون آوردند، و عبرت یکی را بر صفا نهادند، و دیگری را بر مروه تا خلق از اطراف می آمدند و ایشان را می دیدند.

روزگار بر ایشان دراز شد، و پسینیان با ایشان الفت گرفتند، چشمها و دلها از ایشان پر شد; شیطان به ایشان درآمد و گفت: پدران شما اینان را می پرستیدند (و ایشان را بر پرستش آنان داشت، روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت) پس چون الله (تعالی) رسول خود را پیغام بنواخت، و اسلام در میان خلق پیدا شد، قومی از مسلمانان ـ که در جاهلیت دیده بودند که (مشرکین) آندو بت را می پرستیدند ـ تحرج کردند از سعی میان صفا و مروه; خداوند این آیت فرستاد: " اِنَّ الصَّفا وَ المَرْوَةَ مِنْ شَعائرِ اللّهِ..."(27) که سعی کنید، و آن حرج ـ که ایشان می دیدند ـ از ایشان بنهاد(28); چرا که صفا و مروه از شعائر الهی و توحید است; و لذا رسول خدا (ص) دستور داد که آندو بت را از صفا ومروه سرنگون ساختند که شعار توحیدی از هر شائبه ای شرک آمیز پاکیزه گردد. خواجه عبد الله انصاری می گوید: صفا اشارت است به صفوه دل دوستان در مقام معرفت، و مروه اشارت است به مروت عارفان در راه خدمت. می گوید: این صفوت و این معرفت در نهاد بشریت و بحر ظلمت از نشانهای توانایی و دانایی و نیک خدایی الله است، و الیه الاشاره بقوله تعالی: " یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اَلَی النُّور "; پس نه عجب اگر شیر صافی از میان خون بیرون آرد، عجب آنست که این در یتیم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگهدارد(29).


وقوف در عرفات و مشعر و منی:

وقوف در عرفات از اهم مناسک حج می باشد. در این نقطه ازدحام مردم و سر و صدا و زبانهای مختلف و پیروان مذاهب گوناگون و جز آنها انسان را بیاد عرصات قیامت و اجتماع امتها با انبیا و ائمه، و پیروی هر امتی از پیامبر خود، و چشم داشت آنان به شفاعت آنها، و تحیر و سرگردانی آنها، آنهم در یک سرزمین که آیا مورد حمایت قرار می گیرند یا از آنها حمایتی بعمل نمی آید، آری انسان را بیاد چنین روز و احوال آن می اندازد. توقف در این بیابان از نیمروز تا شامگاه به چه منظور و با چه هدفی تشریع شده است; البته مزایای انسانی چنین عملی را نمی توان بر شمرد، در بیابانی ـ که فاقد وسائل کافی برای آسایش است ـ باید مردم از ملیتهای مختلف و طبقات متفاوت درنگ نمایند، با خدای خویش به راز و نیاز بپردازند، و همگان در یک سطح از نظر ظاهر و باطن حوائج خود را بخداوند متعال عرضه کنند. آیا اینعمل نمی تواند عالیترین نمونه همبستگی و تجمع، و بخصوص مساوات و برابری باشد. آیا این نعمت بزرگ اسلامی برجسته ترین شعار مبارزه با اختلاف طبقاتی نیست ؟

در چنین توقف و درنگی است که حاجیان در این بیابان ـ گذشته های دور ـ اشعه ای در قلوب ایجاد می کند و بمردم نوید می دهد که سر انجام بمنطور نهائی خود در زندگانی مادی و معنوی نائل خواهند شد; زیرا روزگاری پیامبر اسلام (ص) مردم را بمعرفت حق و حقوق مردم نسبت به یکدیگر و وظائف الهی و انسانی دعوت کرده بود، و در همین پایگاه یعنی عرفات بود که رسالت و مسئولیت الهی و انسانی خود را بکمال نزدیک یافت و آیه ای بر آنحضرت نازل شد که قلب پیامبر اکرم (ص) و دل و جانش را سرشار از رضا و خوشنودی ساخت: " اَلْیَومْ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دیناً "(31) هم اکنون دین و آئین شما را بکمال رساندم، و نعمت خود را بر شما کامل ساختم، و اسلام را بعنوان دین و آئین و راه و رسم صحیح زندگانی برای شما پسند کرده و پذیرفته ام. در وقوف بمشعر ومنی باید متوجه باشد که مولایش پس از روی گرداندن از او بدو روی آورده و به او اذن داده بر حرمش در آید، زیرا مشعر بخشی از حرم بشمار می آید، و عرفات از حرم بیرون است. بنابراین حاجی در مشعر بر دروازه رحمت الهی وارد می شود و نسیمهای رحمت در اینجا وزیدن می گیرد و خلعت قبول و پذیرفته شدن در پیشگاه الهی را با اذن دخول در حرم، بر تن می کند.


رمی جمرات:

اینعمل واجب که استحباباً با دعا آغاز می شود سمبل تنفر از عوامل معصیت و بدبختی است، و رمی کنند، با اینکار عزم راسخ خود را برای مبارزه با نیرنگهای گمراه کننده شیطان و اعمال زیان آور او ابراز می دارد. حاجی در چنین مقری مراتب انزجار خود را از هر گونه فساد و فساد انگیزی و انگیزه های فساد اعلام می دارد، و از فرصت اجتماع و گردهمایی با برادران دینی خود استفاده می کند که چگونه می توان در معیت هم کیشان خود و هماهنگی با آنها همه مظاهر شرک و ظلم و فساد را درهم کوبید. حاجیان از رهگذر اتحاد و همبستگی، جمرات غول آسا را زیر سنگریزه ها خفه می کنند، و هر چند سلاح هر یک از آنان در برابر پیکر حجیم جمرات بسیار کوچک و ناچیز است، لیکن چون در مبارزه سمبولیک آنها هماهنگی وجود دارد دشمن را هر چند که قوی باشد مغلوب می سازند، و این خود درس بزرگی است که مسلمین در سایه همبستگی می توانند دشمنهایی ابرقدرت را به زانو در آورند هر چند که دارای سلاحی ضعیف باشند.


فوائد و آثار فردی و اجتماعی حج بر کمتر کسی پوشیده است، اگر حاجی اعمال حج را با توجه بحقایق روحی آن به انجام رساند در واقع موفق گشته به تجدید و بازسازی شخصیت خویش پرداخته، و از گذشته آمیخته به گناه و فساد خود رهیده، و از نو با خدای خویش تجدید عهد نماید که همواره جبهه خود را در مبارزه با شیطان و سورت تمایلات نفسانی، نیرومند سازد; آنچنان خویشتن را بپردازد که بصورت مصداق بارز سخن 
پیامبر گرامی اسلام (ص) در آید که فرمود: " مَنْ حَجَّ وَ لَمْ یَفْسُقْ خَرَجَ کَیُوم وَ لَدَتْهُ اُمُّهُ " کسیکه حج گذارد و دست اندر کار جرم سنگین نگردد، از مکه برون آید بسان روزیکه مادرش او را بزاد. یعنی پاک و پاکیزه از گذشته های آلوده اش بوده و برای دریافت رحمت خاصه پروردگار آمادگی خواهد داشت. " اللهم تقبّل منا انک اِنّک السمیع العلیم ".

پی نوشتها :


1. آل عمران: 97.

2. البحار الأنوار: ج99، ص29، نقل از میزان الحکمه: ج2، ص264.

3. بنگرید به: کشف الاسرار: ج2، ص218.

4. رک: روح البیان، ج2، ص68.

5. الحج: 56.

6. الغافر: 16.

7. القلم: 42.

8. کشف الاسرار: ج2، ص227 ـ 225.

9. لسان العرب، ط مصر: ج1، ص569.

10. لسان العرب: ج1، ص569، 570.

11. آل عمران: 96.

12. البقره: 183.

13. الحج: 68 ـ 67.

14. الانبیاء: 57.

15. الانبیاء: 58.

16. البقره: 127.

17. البقره: 125.

18. الحج: 27.

19. الانفال: 35.

20. الکنز العمال: ج3، ص423، 424. منیة المرید، ط سنگی: ص27. الجامع السعادات: ج3، ص113.
21. الاصول الکافی: ص84.

22. الانعام: 163.

23. المائده: 95.

24. المائده: 96.

25. البقره: 217.

26. التوبه: 36.

27. الحقائق: 277.

28. الحقائق: 278.

29. البقره: 158.

30. کشف الاسرار: ج1، ص426.

31. کشف الاسرار: ج1، ص430.

32. المائده: 3.