مادرِ بتها بت نفس شماست زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگ است نفس و بت شرار آن شرار از آب می گیرد قرار
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود آدمی با این دو کی ایمن بود
بت، سیه آب است اندر کوزه ای نفس، مر آب سیه را چشمه ای
آن بت منحوت چون سیلی سیا نفس بُتگر چشمه پُرآب وزا
صد سبو را بشکند یک پاره سنگ و آب چشمه می رهاند بی درنگ
بت شکستن سهل باشد نیک سهل سهل دیدن نفس را جهل است جهل(1).
خداوند سبحان به حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: " وَ طَهِّرْ بَیْتی لَلطّائِفینَ "(2); و خانه مرا برای طواف کنندهها پاک ساز. با توجه بمباحث گذشته مبنی بر اینکه خداوند دو خانه دارد (خانه دل ما و خانه کعبه)، این آیه شریفه شامل هر دو خانه می شود. یعنی همانگونه که خانه کعبه باید از بت پاک شود، خانه دل نیز باید از هر بتی پاک گردد. پاکی یی که در اینجا گفته می شود، عام است و مراد، پاکی از هر پلیدی است که بت پرستی، یکی از آن پلیدیهاست. امام خمینی (ره) می فرماید: کعبه معظم، یکتا مرکز شکستن این بتهاست. ابراهیم خلیل در اول زمان و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود (عج) در آخر زمان، از کعبه ندای توحید سر دادند و می دهند... . خدای تعالی به ابراهیم فرمود: " وَ طَهِّرْ بَیْتی لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکعِ السُّجُودِ " و این تطهیر از همه ارجاس است که بالاترین آنها شرک است که در صدر آیه کریمه است(3). پاکسازی کعبه درونی از بتها برای کسی میسّر است که با نظر عرفانی بکعبه نگاه کند; آنسان که کعبه را آیینه خود قرار دهد و همه کاستیها و عیوب خود را در آن ببیند. چه بسا انسان چندین لکّه بچهره داشته باشد، ولی متوجه هیچکدام نگردد; ولی وقتی در مقابل آیینه ایستاد، بوجود همه آنها پی می برد. مولوی در این خصوص، مطلب ارزشمندی دارد. او می گوید: آدمی چه بسا بغلط عمری بدنبال چیزهایی باشد که ارزشی ندارند; ولی چون نمی داند، از آنها برای خود بت یا بتهایی ساخته است. اما وقتی به ارزش واقعی می رسد و آنرا با اینها مقایسه می کند، به اشتباه خود پی برده، همه این بتها را از بین می برد:
صورتگر و بت سازم، هر لحظه بتی سازم چون روی تو را بینم، در پیش تو بگدازم
صد نقش بر آمیزم، با روح در آویزم چون نقش تو را بینم، در آتشش اندازم(4).
حج، آیینه اسلام:
یکی از اسرار حج، توجه به تاریخ اسلام و وقایعی است که در بستر زمان در این خطّه اتفاق افتاده است. حاجی در جای جای سرزمین حجاز، پیامبر اکرم (ص) و اصحابِ با وفایش را می بیند. همه شهرها و روستاها و کوهها و دره ها و صحراها یادآور زحمات و مجاهدتهای صاحب شریعت و مجاهدان صدر اسلام است... هر مکانی یادآور خاطره جنگ و صلح، حمله و گریز، عبادت و اطاعت و نزول آیات قرآن کریم است. آنجا سرزمینی است که مردان پاکی جهت تحقّق احکام اسلام ناب، در آن اسب تاخته اند و خدای سبحان به برقها و جرقه های درخشیده از میان سم اسبهای آنها و سنگهای زمین، قسم یاد کرده است: " وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً "(5). قسم به اسبهایی که در راه جهاد، نفسشان به شماره افتاد و در تاختن، از سم آنها آتش افروخت. حضرت امام خمینی (ره) می فرماید: و از نکاتیکه حجاج محترم باید به آن توجه کننند، اینکه مکّه معظمه و مَشاهد مشرّفه، آینه حوادث بزرگ نهضت انبیا و اسلام و رسالت پیامبر اکرم است; جای جایِ این سرزمین، محلّ نزول اجلال انبیای بزرگ و جبرئیل امین و یادآور رنجها و مصیبتهای چندین ساله ای است که پیامبر اکرم(ص) در راه اسلام و بشریّت متحمل شده اند و حضور در این مشاهد مشرفه و امکنه مقدّسه و در نظر گرفتن شرایط سخت و طاقت فرسای بعثت پیامبر، ما را بمسئولیت حفظ دستاوردهای این نهضت و رسالت الهی، بیشتر آشنا می کند که واقعاً پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی در چه غربتهایی برای دین حق و امحای باطل، استقامت و ایستادگی نموده اند و از تهمتها و اهانتها و زخم زبانهای ابولهبها و ابوجهلها و ابوسفیانها نهراسیده اند و در عین حال، با شدیدترین محاصرههای اقتصادی در شعب ابیطالب، براه خود ادامه داده اند و تسلیم نشده اند و سپس با تحمّل هجرتها و مرارتها در مسیر دعوت حق و ابلاغ پیام خدا و حضور در جنگهای پیاپی و نابرابر و مبارزه با هزاران توطئه و کارشکنی، بهدایت و رشد همت گماشته اند که دل صخره ها و سنگها و بیابانها و کوهها و کوچه ها و بازارهای مکّه و مدینه پر است از هنگامه پیامِ رسالت آنانکه اگر آنها بزبان و به سخن می آمدند و از راز و رمز تحقّق " فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْت " پرده بر می داشتند، زائران بیت الله الحرام در می یافتند رسول خدا برای هدایت و ما و بهشتی شدن مسلمانان، چه کشیده اند(6).
بنابراین، نگاه بکعبه، نگاه به یک بنای سنگ و گل نیست; بلکه نگاه به حضرت ابراهیم و اسماعیل و تاریخ حیات آن دو بزرگوار و نگاه بهحضرت علی (ع) است، از آن زمانیکه مادرش فاطمه بنت اسد به امر خدا وارد این خانه شد و ولیّ خدا را در خانه خدا بدنیا آورد... تا زمانیکه این ولی الله به امر رسول الله، بیت الله را از همه بتها پاک و مطهّر گردانید. شاید با توجه به این مسائل، مقداری از اسرار کلامحضرت صادق (ع) فهمیده شود که فرمود: هر کس عارفانه بکعبه نظر کند و از حق و حرمت ما به آن مقدار معرفت حاصل کند که از حق و حرمت کعبه حاصل می کند، خداوند همه گناهان وی را می بخشد و از غم و غصّه دنیا و آخرت رها می سازد(7). کلام امام صادق (ع) بیانگر این نکته است که توجّه بکعبه باید انسانرا به اهل بیت عصمت و طهارت متوجّه سازد و عرفان کعبه باید بهمراه عرفان امامت باشد; همانطور که معرفت کعبه، معرفت نفس را بهمراه دارد، معرفت خدا و پیامبر و امام را نیز در پی دارد; زیرا کعبه آیینه اسلام است و نبوّت و امامت، ارکان اسلامند. بدینجهت، در حدیث شریف نبوی آمده است: " اَلنَّظَرُ اِلی عَلیٍّ عِبادَةٌ..."(8). نگاه کردن بصورت علی (ع) عبادت است. زیرا علی فرزند و سرّ مکنون این خانه است.
در مباحث گذشته بیان شد که همه پیامبران بکعبه خدمت کرده اند و در شدائد بکعبه پناه می بردند و هم اکنون هزاران پیامبر در اطراف کعبه مدفون هستند. پس هر کدام از آن بزرگواران، با کعبه سَر و سِرّی داشته اند و عارف وقتی بکعبه نگاه می کند، گویی بهمه ی آن رسولان الهی نگاه کرده است. همچنین وقتی به علی (ع) نگاه می کند نیز بهمه آنها نگاه کرده است; زیرا علی آیینه کعبه است و کعبه آیینه علی. از اینرو، در روایتی آمده است که: هر که بخواهد به آدم در جلالت و به شیش در حکمت. او، به ابراهیم در وفا و خُلّت او و بهموسی در بغض بهر دشمن خدا و به عیسی در دوستی هر دوست خدا نگاه کند، به علی بن ابیطالب نگاه کند(9). زیرا علی آیینه کعبه ای است که آن آیینه همه انبیای الهی است. مولانا جلال الدین رومی چه نیکو گفته است:
تا صورت پیوند جهان بود، علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود
مسجود ملائک که شد آدم، زعلی شد آدم چو یکی کعبه و مسجود، علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ایوب و هم ادریس هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود
هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود(10).
طوافهای هفتگانه و آسمانهای هفتگانه:
یک طواف کامل، مساوی با هفت بار چرخیدن بدور کعبه است. با توجه به اینکه طبق فرموده قرآن کریم، آسمانها نیز هفتگانه یا هفت طبقه اند. حاجی در هر چرخش، گویی در یک آسمان سیر می کند. در واقع، هنگام طواف، سرزمین حاجی به سیر سماوی مبدّل می شود. وقتی هفت بار گردش وی تمام می شود، گویی همه آسمانهای هفتگانه را سیر کرده است. بتعبیر وحدت کرمانشاهی:
خاک نشینان عشق، بی مدد جبرئیل هر نفسی می کنند سیر سماوات را
بعد از اتمام طواف، دو رکعت نماز طواف خوانده می شود که این دو رکعت، با دو بُعدی بودن انسان ارتباط دارد: بعد جسمانی، بعد روحانی. یک رکعت برای بعد جسمانی و حیوانی، و یک رکعت دیگر برای بعد روحانی و نفسانی(11). فضیلت طواف از نماز بیشتر است; شاید بهمین دلیل، تعداد طوفها از نماز بیشتر است. امام صادق (ع) می فرماید: خداوند عزیز و جلیل، صد و بیست رحمت در اطراف کعبه قرار داده است. شصت رحمت برای طواف کننده ها و چهل رحمت برای نمازگزاران و بیست رحمت برای نظاره کنندگان(12). در روایت دیگر آمده است: " مَنْ طافَ بِالْبَیْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ..."(13). هر که بخانه خدا طواف کند، از گناهانش خارج می گردد.
طواف و عرفان اجتماعی:
یکی از نکات ظریف و رموز عرفانی در احادیث شیعه که باعث می شود آدمی به اتّحاد دین و سیاست پی ببرد، توجّه به امور اجتماعی و انسانی در ضمن احادیث عبادی است. این قبیل احادیث در کتب روایی فروانند، ولی آنچه بمبحث طواف مربوط می شود، حدیثی از امام صادق (ع) است که می فرماید: بر آوردن حاجتِ مؤمن، بهتر است از یک طواف، دو طواف، سه طواف،... ده طواف(14). می بینیم که امام (ع) در اوج صعود عرفانی ـ عبادی انسان که در طواف متجلّی است، جامعه و همنوع آدمی را پیش چشمان او حاضر ساخته، به وی می گوید گمان مکن که چون به اینجا آمده ای، از آنکه نیامده است بالاتری; چه بسا کسی بفضیلت طواف نرسد، ولی با یک رفع حاجت از برادر مؤمن خود، به ده برابر فضیلت طواف تو برسد. پس مؤمن حتی در حال طواف نیز باید به یاد برادران و خواهران ایمانی خود باشد. از اینرو، در همه اعمال عبادی و ادعیه عرفانی، دعای بمؤمنین، مدّ نظر قرار گرفته است.
طواف و تشبّه بملائک:
حاجی وقتی همه زیورآلات و نشانه های فخر و مقامات دنیوی را از خود جدا کرده، تنها با لباس یکرنگ (سفید) بدور خانه خدا می گردد، باید خود را مقابل ملائکه ای ببیند که آنها نیز بدور بیت معمور که در عرش محاذی کعبه است، می گردند. حاجی از اینجهت بملائک شباهت دارد که آنها بدور خانه خدا در عرش طواف می کنند و این بدور خانه خدا در فرش. چه بسا حاجی از جهتی بر ملائک برتری داشته باشد و آن اینکه وی وادیهایی سخت و خطرناک را پشت سر نهاده و ریشه های دوستی دنیا را که در دلش سالهای سال رشد کرده اند، از بیخ و بن بر کنده و همه چیز را به پشت سر انداخته دل را آماده ساخته و بغیر حق نپرداخته است. عبور از این مراحل، مبارزه بسیار شدیدی می طلبد که بدون توفیق الهی، حاصل نخواهد شد. ملائک این سختیها و شدائد را ندارند; پس طواف فرشی با حفظ شرایط، از طواف عرشی، عزیزتر است. مرحوم فیض کاشانی می گوید: بدانکه تو در حال طواف بملائکه شبیه هستی; ملائکه مقرّبین که بدور عرش طواف می کنند. و گمان نکن که مقصود از طواف فقط حرکت دادن جسم توست; بلکه مراد، طواف قلب بواسطه ذکر پروردگارت است; آنگونه که هیچ ذکر بدون او آغاز نشد و هیچ ذکری بدون او پایان نمی پذیرد. بدانکه طواف شریف، همان طواف دل بحول حضرت ربوبیّت است که این خانه (کعبه)، مثال و ظهور آنحضرت در عالم ملک است که خود آنحضرت با چشم ظاهر مشاهده نمی شود و معلوم است که عالم مُلک و شهادت، نردبان صعود بعالم غیب هستند و چون اکثر مردم توان طواف بعالم غیب و بیت معمور را ندارند، امر شده اند که بکعبه طواف کنند و از اینرو، به آنان تشبّه حاصل کنند که هر کس شبیه قومی گردد، از آنها محسوب می شود(15).
وقوف در عرفه:
امّا وقوف عرفه و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحرای عرفات و آن خروش و تضرّع و آن زاری و گریه ایشان و آن دعا و ذکر ایشان به زبانهای مختلف، به عرصات قیامت ماند که خلایق همه جمع شوند و هر کس بخود مشغول، در انتظار ردّ و قبول. و در جمله این مقامات که بر شمردیم، هیچ مقام نیست امیدوارتر و رحمت خدا به آن نزدیکتر از آن ساعت که حجاج به عرفات بایستند. در آثار بیارند که: درهای هفت طارم پیروزه بر گشاید آن ساعت، و ایوان فرادیس اعلی را درها باز نهند، و جانهای پیغامبران و شهیدان اندر علّیین در طرب آیند. عزیز است آن ساعت ! بزرگوار است آنوقت که از شعاع انفس حُجّاج و عُمّار روز، مدد می خواهد و از دوست خطاب می آید که: " هَلْ مِنْ سائِل ؟ "(16). امام صادق (ع) فرمود: هیچ مردی از مؤمنین یک آبادی نیست که در عرفه وقوف کند، مگر اینکه خداوند همه اهل ایمان آن آبادی را بیامرزد و هیچ مردی از مردان مؤمن یک خانواده نیست که در عرفه وقوف کند، مگر اینکه خداوند اهل ایمان آن خانواده را بیامرزد(17). وقوف در عرفه اگر با معرفت باشد، موجب بی نیازی از غیر خدا می گردد; زیرا خداوند سبحان بهمه واقفین در عرفه، وعده اجابت داده است.
بدینجهت نقل شده است که امام سجاد (ع) در روز عرفه، شخصی را دید که از مردم چیزی می طلبد (گدایی می کند); امام فرمود: وای بر تو ! آیا در این روز از غیر خدا چیزی طلب می کنی ؟!(18). در عظمت عرفه همین بس که بزرگترین گناه آدمی اینست که از عرفاتبرگردد و گمان کند که آمرزیده نشده است; زیرا چنین گمانی ناشی از یأس از رحمت خداست(19). چنین کسی نه عظمت عرفات را شناخته است و نه بوسعت رحمت الهی پی برده است. مرحوم فیض کاشانی در این خصوص می گوید: امّا در وقوف به عرفه، از ازدحام مردم و بلند شدن صدای ناله و زاری و اختلاف لغات آنها بیاد اجتماع مردم در عرصات قیامت بیفت که چگونه مردم با پیامبرانشان و رهبرانشان در آنجا جمع شده اند و هر امّتی امیدوار به شفاعت پیامبر خویش است و در حال حیرت و دودلی مانده اند که آیا شفیعی خواهند داشت یا نه. وقتی چنین حالتی داشتی، آنگاه قلبت را خاشع و خاضع ساز و خود را از زمره رستگاران و مرحومین بدان و امیدوار برحمت الهی باش که در این موقف شریف، رحمت الهی بعموم مردم می رسد(20).
اندیشه اجتماعی در عرفات:
در مبحث طواف، گفته شد که یکی از لطائف و ظرائف نکات عرفانی در اعمال عبادی، توجه به امور اجتماعی است و روایتی مربوط بطواف و توجه به امور اجتماعی، بیان گردید. با توجه بروایات مربوط به عرفات نیز، این نکته بچشم می خورد که در انجام اعمال مخصوص بهعرفات نیز نباید از یاد بندگان خدا غافل بود; بلکه در حدّ امکان، باید در رفع حاجات آنان کوشید و یا لااقل بیاد آنها بود و از دعای خیر در حقّ آنان غافل نگردید. در روایتی آمده است: کسیکه در شب روز عرفه بنده ای را آزاد کند، خداوند برای آزاد کردن آن بنده، ثواب یک حجّ واجب را به او می دهد و به کسیکه موجبات آزادی وی را فراهم کرده است، دو ثواب می دهد: ثواب رها کردن بنده و ثواب حج(21). در روایت دیگر در خصوص دعا در حق برادر و خواهر دینی می فرماید: کسیکه در حق برادر دینی خود دعا کند، از عرش خدا ندا آید که صد هزار برابر آن در حقّ خودت به اجابت رسید. اما اگر فقط برای خودش دعا کند، همان یک دعا پذیرفته خواهد شد; و کسیکه برای چهل نفر دعا کند قبل از آنکه در حقّ خود دعا کند، آن دعا در حقّ وی و سایر برادران دینی به اجابت می رسد(22). روایات در این زمینه بسیار است که از ذکر یک یک آنها صرفنظر می کنیم. فقط باید دانسته شود که پرداختن به امور اجتماعی (از قبیل رفع حاجات مؤمنین، صله رحم، اطعام، دلجویی از یتیمان و آزاد کردن اسیران و...) در عرفه و عرفات، مورد تأکید شارع مقدس بوده است(23).
رمی جمرات:
یکی از اعمال حجاج در مناسک حج، رمی جمرات سه گانه است. در اینعمل، حاجیان، سنگریزه هایی را که از محوّطه حرم جمع کرده اند، به سوی جمرات پرتاب می کنند. اینعمل، دارای شرایط زیر است: 1. پرتاب سنگریزه ها باید بقصد قربت باشد; 2. سنگریزه ها نه درشت باشد و نه ریز و تنها سنگ باشد، نه کلوخ و چوب و...; 3. سنگها از حرم باشد، نه از خارج حرم; 4. سنگها بکر و مصرف نشده باشد; 5. سنگها متعلّق به شخص دیگری نباشد; 6. سنگها باید پرتاب شوند و قرار دادن سنگها در جمرات کافی نیست; 7. پرتاب سنگها باید با دست باشد، نه پا یا وسیله دیگر; 8. سنگها حتماً باید به جمرات برسد، و الاّ دوباره پرتاب گردد; 9. پرتاب سنگها باید پشت سرهم باشد; 10. بهر یک از جمرات باید هفت سنگریزه زده شود(24). هر کدام از این جمرات ثلاث (اولی، ثانیه، ثالثه)، بیانگر مرحله ای از توحید عرفانی است. جمره اولی، شاخص توحید ذاتی و جمره ثانی، توحید صفاتی و جمره ثالثه، توحید افعالی است. از آنجا که وسوسه های شیطانی هیچگاه انسان را رها نمی کنند و در هر مرحله ای بصورت خاص ظاهر می شوند، بطوریکه اگرش در نگشایی، زره بام درآید، بدینجهت، در هر لحظه با تمسک به اعمال عبادی خاص، باید خود را از دام آنها رها ساخت. محیی الدین عربی از سنگریزه هایی که در رمی جمراتاستفاده می شود، به حصاة الافتقار(25). تعبیر می کند; سنگهایی که همه وسوسه ها و هر گونه توجه بغیر خدا را از آدم دور می کنند و تنها احتیاج بعظمت ربوبی را در جان و دل حجگزار زنده نگه می دارند. تعبیر ابن عربی، این آیه شریفه را بذهن می آورد که: " اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید..."(26). همه شما بخداوند محتاجید و تنها اوست که غنی و بی نیاز است.
مرحوم فیض کاشانی در اسرار رمی جمرات می گوید: در رمی جمرات، فقط باید امتثال امر الهی و اظهار بندگی را قصد کنی. سپس سعی کن که در این امر، خود را به حضرت ابراهیم شبیه ساخته باشی; آنگاه که شیطان در این موضع به وی رو کرد و خواست تا در دلحضرت ابراهیم شک و شبهه ای ایجاد کند و او را به سرپیچی وا دارد، که خدا امر کرد تا ابراهیم وی را به سنگها از خود دور سازد. و مبادا گمان کنی که اکنون شیطانی به تو رو نیاورده تا تو او را با سنگریزه از خود دور کنی; زیرا چنین فکری، خود نشانه القای شیطان است(27). می توان گفت که جمرات و رمی آنها، هر کدام، سمبل و علامت یک چیزند. جمرات، نشانه وسوسه مکرّر شیطان و رمی آنها نشانه نفی القائات اوست. بنابراین، آنکه رمی جمرات می کند، با اینعمل، خود را از حیطه وساوس شیطانی و نفس امّاره دور می سازد; زیرا نفس امّاره و شیطان، هدفشان و بقول بعضی ذاتشان یکی است. آنچنانکه عقل و فرشته هدف یا ذاتشان یکی است.
نفس و شیطان هر دو یک تن بوده اند در دو صورت خویش را بنموده اند
چون فرشته و عقل، کایشان یک بُدند بهر حکمتهاش دو صورت شدند
دشمنی داری چنین در سرّ خویش مانع عقل است و خصم جان و کیش
یک نفس حمله کند چون سوسمار پس به سوراخی گریزد در فرار
در دل، او سوراخها دارد کنون سرزهر سوراخ می آرد برون
در خبر بشنو تو این پند نکو بین جنبیکم لکم اعدا عدو
طمطراق این عدو مشنو، گریز کو چو ابلیس است در لج و ستیز(28).
حلق (تراشیدن موی سر):
یکی از اعمال واجب بر حاجی، بعد از عمل قربانی، حلق (کوتاه کردن موی سر) یا تقصیر (چیدن ناخن) است. آنانکه برای اولین بار بحج مشرّف می شوند، باید حلق کنند، ولی اگر بار اوّلشان نباشد، بین حلق و تقصیر مخیّرند. قرآن کریم می فرماید: " لَقَد صَدَقَ اللهُ رَسُولهُ الرُّؤیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَ اللهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤوُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لاتَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلُمُوا فَجَعَل مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً..."(29); خداوند، رؤیای پیامبرش را بحقیقت تصدیق نمود که در آینده بخواست خدا داخل مسجد الحرام می شوید در حالیکه موهای سر خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید، و از چیزی نمی هراسید. پس خدا می داند آنچه را که نمی دانید. و بعد از آن فتحی آشکار و نزدیک برایتان قرار می دهد. ثواب حلق، از تقصیر بیشتر است; لذا رسول اکرم (ص) در صلح حدیبیّه فرمود: " یَرْحَمَ اللهُ الُْمحَلِّقینَ " خدا رحمت کند آنانرا که موی سر خود را می تراشند. وقتی عده ای از اصحاب سؤال کردند که: " وَ الْمُقَصِّرینَ یا رَسُولُ الله ؟ " آیا تقصیر کنندگان هم ؟. باز در جواب فرمود: " یرحم الله المحلّقین ". دوباره سؤال کردند: " و المقصّرین یا رسول الله ؟ " باز فرمود: " یرحم الله المحلّقین ". بار سوم وقتی سؤال کردند: " و المقصّرین یا رسول الله ؟ " فرمود: " و المقصّرین ". یعنی خدا تقصیر کنندگان را هم رحمت کند(30). یکی از اسرار معنوی حلق، تواضع و خودسازی موجود در آنست; زیرا عرب ـ مخصوصاً عرب جاهلی ـ تراشیدن موی سر را عیب می دانستند. از اینرو، همیشه موی سر و ریش خود را بلند نگه می داشتند.
در فقه اسلامی نیز بعضی از اعمال زشت، مجازاتشان تراشیدن سر و چرخاندن مجرم (با سر تراشیده) در میان مردم است. چون بلند نگهداشتن موی سر، نوعی زینت و بعضاً همراه با تکبّر بوده است، بدینجهت دستور به تراشیدن موی سر داده شده است، تا آدمی از تکبّر و توجّه به زینت ظاهری بدور باشد. امروزه نیز در بسیاری از ممالک، یکی از مجازاتها برای زندانیان، تراشیدن موی سر است. چون زیبایی ظاهری بمیزان قابل توجّهی بموی سر است. از طرف دیگر، همانگونه که در ایّام حج توجه به سایر امور دنیوی (مانند استعمال بوی خوش، پوشاندن سر، رفتن به سایه، آرایش به زیورآلات و...) حرام است، توجّه بزیبایی ظاهری که نمودش در موی سر و شانه کردن و آرایش آنست، نیز ممنوع شده است. خصوصا که روییدن موی سر و برگشتن آن بحالت اوّلیه، مستلزم گذشت زمان زیادی است و انسان می تواند این تواضع و دوری از تکبّر را هفته ها حفظ کند. جنبه دیگر معنویت حلق، از دیدگاه عُرفا، تقویت عقل و کسب آمادگی جهت دریافت فیوضات الهی است. بعضی از عُرفا می گویند: موی سر (شَعْر) حجاب شعور انسانی است; همانگونه که در صورت ظاهر، موی سر، حجاب و پوشش سرِ انسان است. در صورت معنوی نیز شَعْر، حجاب شعور است و با تراشیدن آن، حجاب از روی شعور برداشته شده، انسان استعداد بیشتری برای کسب معنویّت پیدا می کند(31).
نحر ـ ذبح (قربانی کردن):
یکی از اعمال واجب برای کسیکه حج تمتّع بجا می آورد، قربانی کردن است. بعنوان قربانی، می توان یکی از سه نوع حیوان: شتر، گاو، گوسفند یا بز را ذبح کرد. شتر بهتر از گاو و گاو بهتر از گوسفند و گوسفند بهتر از بز است. شرایط دیگری نیز برای قربانی هست که در کتب فقهی بیان شده است. در مراسم قربانی، اسرار فراوانی نهفته است. یکی از آن اسرار، فدا کردن خود و فنا ساختن خویش در محضر حضرت ربوبی است که عالیترین و عظیمترین شکل آن، در عمل حضرت ابراهیم (ع) جلوه گر است. حضرت ابراهیم، عزیزترین سرمایه خود را که حتی از جانش نیز عزیزتر بود (یعنی فرزند دلبندش حضرت اسماعیل را) به قربانگاه عشق برد و با دستان خویش، چاقو بر حلق پسر نهاد. اینعمل، یعنی رهایی از قید هر چه جز خداست.
هر که پیمان با هو الموجود بست گردنش از بند هر معبود رست
می کند از ما سوا قطع نظر می نهد ساطور بر حلق پسر
با یکی همچون هجوم لشکر است جان به پیش او زباد ارزانتر است
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است عشق را ناممکن ما ممکن است(32).
حضرت ابراهیم (ع) بقدری فانی در محبّت حضرت ربوبی بود که خواب خود را تعبیر نکرده به اجرا در آورد. " قالَ یابُنَیَّ اِنّی اَری فَی الْمَنامِ اَنَّی اَذْبَحُکَ فَانْظُر ماذا تَری; قالَ یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤمَر سَتَجِدُنی اِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرینَ..."(33); ابراهیم گفت: پسر جانم، من در خواب دیدم که تو را قربانی می کنم. تو چه می گویی ؟ گفت: ای پدر، بدانچه امر شده ای عمل کن که ان شاء الله مرا صابر خواهی یافت.
انسانهای معمولی، حتی عُرفای نامدار، وقتی اینگونه خواب ببینند، آنرا به اشکال دیگر تعبیر می کنند. مثلا می گویند مراد اینست که دارایی خود را در راه خدا صدقه دهیم، یا از بهترین حیوانات خود در راه خدا قربانی کنیم. ولی حضرت ابراهیم (ع) ظاهر خواب را گرفته، فرزند خود را به قربانگاه می برد. قربانی کردن فرزند، یعنی قربانی کردن خود و فنای فی الله. در راه معشوق، از عزیزترین چیز باید گذشت که:
جان چه باشد که فدای قدم دوست کنیم این متاعی است که هر بی سر و پایی دارد !
در تفسیر خواب حضرت ابراهیم، عُرفا اقوال مختلفی دارند. محیی الدین عربی در کتاب شریف فصوص الحکم، فصّی را به نام حضرت ابراهیم و فصّی را بنام حضرت اسماعیل و فصّی را بنام حضرت اسحاق نامگذاری کرده است که در فصّ اسحاقی بجریان حضرت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش اشاره می کند و می گوید: ابراهیم در خواب دید که فرزندش را ذبح می کند و او بدون اینکه خوابش را تعبیر کند، به انجام آن پرداخت; با اینکه وی حقیقتاً مأمور بذبح گوسفند بود. هر چند که ابراهیم اگر در خواب ذبح گوسفند را می دید، باز اگر می خواست تعبیر کند، گوسفند را بفرزند تعبیر می کرد(34). داوود قیصری، یکی از شارحان فصوص الحکم، در شرح خود می گوید: حضرت ابراهیم، از اوّل مأمور بذبح گوسفند، بود ولی قوّه مخیّله اش آنصورت خیالی را به شکل فرزند ارائه کرد و حضرت ابراهیم گمان کرد که واقعاً مراد خداوند، ذبح فرزند است(35).
شیخ مکّی، دیگر از شارحان افکار محیی الدین، در این خصوص به اشتباه رفته و چیزی شبیه نظر قیصری را بیان کرده است. وی می گوید: ... و چون کبش بصورت پسر ابراهیم در خواب ظاهر شد، تعبیر بایستی کرد و تعبیر نکرد و بر ظاهر حمل کرد و آن مرجوح بود، و چون مجتهد بود، واجب است که بموجب اجتهاد خود عمل کند، هر چند که در نفس الامر خطا باشد; زیرا که حکم الله در حق او همانست که به اجتهاد او حکم کرده... . جواب دیگر، حسّ مشترک است آنچنانکه صور از خارج به او می رسد و آنرا ادراک می کند، صور از داخل به او می رسد و آنرا نیز ادراک می کند، گوئیا که در خارج است... و بالجمله صور را مشاهده کردن در خواب، از استعمال وهم است قوّه متخیّله را و ظهور آن در حس مشترک و علی هذا قوه وهم ابراهیم (ع) قوه متخیله او را استعمال کرد و کبش را بصورت پسر او در حسّ مشترک او ظاهر کرد و وهم، سبب آن شد که در ذبح پسر شروع کرد(36). حضرت امام خمینی (ره) بر این نظریه اشکال وارد کرده، آنرا رد می کنند و می فرمایند: چون شارح خود از اهل قیاس است، ابراهیم (ع) را نیز بخود قیاس کرده است و او را اهل وهم خطاب کرده است. بلکه حقیقت اینست که حضرت ابراهیم، حقیقت فنای تام و اضمحلال کلّی در حضرت احدیث را ملاحظه کرد و قربانی نمودن فرزند یا گوسفند، همان مرتبه رقیقه (نازله) این حقیقت است(37).
بنابراین، قربانی کردن، یعنی گذشتن از چیزیکه آدمی به آن دل بسته است، که مرحله اعلا و اشرف آن، قربانی کردن فرزند و مرحله نازلترش، ذبح گوسفند است. ذبح گوسفند یا شتر یا گاو، گذشتن از مال دنیاست که برای آدمی عزیز است و انسان بدان دلبستگی دارد و طبق فرموده قرآن کریم: " لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مَمّا تُحِبُّونَ..."(38); به نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.محیی الدین عربی برای مراسم قربانی، سرّ دیگری نیز نقل می کند. وی می گوید حاجی با نحر یا قربانی کردن حیوانی، باید قصد آزاد سازی روحی را داشته باشد; به این نیّت که این روح که در هیکل طبیعی و تاریک محصور است، اکنون بوسیله قربانی شدن، از بند طبیعت رها شده، بعالم بالا و جهان ارواح صعود می کند(39). با این بیان، یکی از اهداف آدمی باید رها سازی دیگران باشد; اعم از رها سازی مادی (مانند آزاد ساختن شخصی از بند زندان، قرض یا منت دیگران) و یا رها سازی معنوی (مانند آزاد سازی شخصی از بند جهالت، تاریک دلی، کفر و شرک و نومیدی و...); چه " فمن أحیاها فکأنّما أحیی الناس جمیعاً..."(40); و هر که جانی را زنده کند، مانند اینست که همه مردم را زنده ساخته است.
پی نوشتها :
1. مثنوی، دفتر اوّل: ابیات 772 ـ 778.
2. الحج: 27.
3. پیام امام خمینی (ره) در 12/6/62.
4. کلیات شمس تبریزی.
5. العادیات: 1 و 2.
6. پیام امام به زائران بیت الله الحرام، در تاریخ 6/5/66.
7. من لایحضره الفقیه، چاپ بیروت: ج2، ص5 ـ 15.
8. همان: ص159.
9. البحار الانوار، چاپ بیروت; ج17، ص419، ح47.
10. کلیات شمس تبریزی، نسخه کتابخانه مدرسه سپهسالار.
11. رجوع شود به: فتوحات، باب72، فصل318.
12. و قال الصادق (ع): إنّ لله عزّوجلّ حول الکعبة عشرین و مأة رحمة منها ستون للطائفین و اربعون للمصلّین و عشرون للناظرین. (من لایحضره الفقیه: ج2، ص160).
13. همان: ص160.
14. و قال الصادق (ع): قضاء حاجة المؤمن أفضل من طواف و طواف و طواف حتی عدّ عشرا. (همان: ص161).
15. المحجّة البیضا، چاپ جامعه مدرسین: ج2، ص202.
16. تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار: ص226 و 227.
17. و قال الصادق (ع): ما من رجل من اهل کورة وقف بعرفة من المومنین إلاّ غفر الله لأهل ذلک البیت من المؤمنین. (من لایحضره الفقیه: ج2، ص163).
18. و سمع علی بن الحسین (ع) یوم عرفة سائل یسأل الناس، فقال له: ویحک أ غیر الله تسأل فی هذا الیوم ؟! (همان: ص163).
19. همان: ص163.
20. المحجّة البیضاء: ج2، ص204.
21. و من اعتق عبداً له عشیة یوم عرفة، فانّه یجزی عن العبد حجّة الاسلام و یکتب للسید أجران: ثواب العتق و ثواب الحج. (من لایحضره الفقیه: ج2، ص162).
22. همان: ص164.
23. برای اطلاع بیشتر، رجوع شود به: من لایحضره الفقیه: ج2.
24. تحریر الوسیله، امام خمینی: ج1، ص7 و 456 (به نقل از رساله نوین).
25. الفتوحات المکیة: باب72، فصل 441.
26. الفاطر: 15.
27. المجحة البیضاء: ج2، ص204.
28. مثنوی، دفتر سوم.
29. الفتح: 27.
30. الکنز العرفان فی فقه القرآن: ج1، ص317 (به نقل از سیره ابن اسحاق: ج2، ص317 ـ 319).
31. فالقاء الشعور هو ازالة الشعر بوجود العلم. لأنّ الشَّعر سَتر علی الرأس. (فتوحات: باب 72، فصل 447).
32. کلیات اقبال لاهوری (به تصحیح احمد سروش): ص31.
33. الصافات: 102.
34. فصوص الحکم، فصّ اسحاقی.
35. شرح فصوص قیصری، فصّ اسحاقی: ص187.
36. الجانب الغربی فی حلّ مشکلات الشیخ محیی الدین ابن عربی: ص88 و 89.
37. تعلیقه علی شرح فصوص الحکم، ص126 و 127.
38. آل عمران: 92.
39. فتوحات: باب 72، فصل 449.
40. المائده: 32.
منبع : www.hajj.ir