از آن میان، نبراس الهدی (چراغ یا مشعل هدایت ) نیز عنوان اثر منظوم وی در فقه است. مؤلف در این اثر، از الدرّة النجفیه، اثر منظوم سید بحر العلوم در فقه، تأثیر پذیرفته است; با این تفاوت که بحر العلوم مسائل فقه را بنظم کشیده و سبزواری علاوه بر اشاراتی به احکام و مسائل فقه، اسرار فقه را هم به شعر در آورده است. وی در مقدمه نبراس آورده است:
و ما بسطت القول فی الظواهر و نصب عینی فشأ السرائر
کم غرّة من ظاهر فی الدرّة ـ لله درّه ـ فما أبرّه
و در شرح این بیت می نویسد: چه بسیار فصولی که در الدرّة النجفیه، بظاهرِ فقه پرداخته شده است، اثری که ظواهر مسائل فقه را بنظم در آورده است ولی در نبراس تنها برؤوس مسائل فقه اشاره کرده تا بتواند بیش از پیش به بیان اسرار بپردازد. اثر سبزواری را، در تبیین احکام و مسائل فقه، متأثر از اللمعة الدمشقیه نوشته شهید اول دانسته اند، بطوریکه گویا لمعه بنظم د آمده و حتی از الفاظ آن نیز استفاده شده است. اما در اسرار حج، از کتاب المجلی نوشته ابن ابی جمهور احسائی تأثیر گرفته که خود او در شرح الاسماء بدان اشاره کرده است. مؤلف همچنین اسرار طهارت، نماز، زکات و روزه را در کتاب اسرار الحکم بزبان فارسی نگاشته، ولی نبراس از اینجهت که اسرار ابواب دیگری چون حج و نکاح را هم دارد، کاملتر است. اسرار الحکم به سال 1286هـ. ق. سه سال پیش از وفات مؤلف نگاشته شده و گویا واپسین اثر اوست. علاوه بر آن، در شرح الأسماء یا شرح دعای جوشن کبیر نیز فصلی را به تبیین اسرار حج اختصاص داده است(1). آنجا که خدای سبحان را به این اسماء مورد خطاب قرار می دهیم: " یَا رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ، یَا رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ ...".
وی در مقدمه نبراس خداوند را بخاطر آنکه احکام شریعت و حلال و حرام را بما آموخت و ما را با بهترین مخلوقاتش ـ پیامبر خدا (ص) و خاندان پاک او و حجتهای الهی ـ آشنا ساخت، سپاس می گوید و در تجلیل از مقام و منزلت ائمه هدی (ع) به تفصیل قلمفرسایی می کند. سپس بمعرفی نبراس می پردازد و نورانیت آنرا بر گرفته از خورشید دین می شمارد. آنگاه از معیار احکام شرع، که بر اساس مصالح و مفاسد است، هر چند بر ما نامعلوم باشد، سخن می گوید:
فکلُّ حکم جاء فیه مصلحة و إنْ لدی الأوهام لیست واضحة
ولی شأن عبد خدا، اطاعت و امتثال امر الهی و تقرّب بدرگاه اوست.
لاشأن للعبد سوی الامتثال سوی ابْتغاء قربة ذی الجلال
این گزارش مختصر بمنظور آشنایی خوانندگان محترم با این اثر ارزشمند ارائه شد. مؤلف در هر بخشی، ابتدا احکام و مسائل ـ واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات ـ هر مرحله از اعمال و مناسک حج را بر می شمارد، سپس به بیان اسرار می پردازد. ما فقط به بیان پاره ای از اسرارِ اعمال و مناسک حج، که حاجی سبزواری در این کتاب و نیز در شرح دعای جوشن کبیر آورده، نظری افکنده ایم. بدیهی است که شرح همه ابیات محفل حج در این منظومه و تبیین همه اسرار در یک مقاله نمی گنجد، و تنها می توان به تبیین بخشی از آن پرداخت.
حج، رهبانیت امت اسلامی:
مؤلف، احکام و اسرار حج را با عنوان محفل الحج در قالب حدود چهارصد بیت بنظم در آورده است.
تبتّلٌ للحقّ ذی الجلال قسّیساً آوی قلل الجبال
فی هذه الأمّة رهبانیة ذُمّت سوی الحجّة ربّانیّة
انقطاع از خلق به سوی حق تعالی و اقامت در قلل و ارتفاعات را که در امتهای گذشته توسط قسّیسین و راهبان صورت می گرفت و مورد ستایش خدای تعالی هم بود، بمرور با رو آوردنِ مردم به شهوات و ترک رهبانیت، اسلام ظهور کرد و شعائر الهی و سنن انبیای گذشته احیا شد و چون رهبانیت به شکل پیشین ممنوع گشت، جهاد و حج رهبانیت امت اسلامی شد. پیامبر خدا (ص) به ابن مسعود فرمود: می دانی رهبانیت امت من چیست ؟ عرض کرد: خدا و رسول او داناترند. فرمود: هجرت و جهاد و نماز و روزه و حجّ و عمره. پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود فرمود: می دانی رهبانیت امت من چیست ؟ عرض کرد: خدا و رسول او داناترند. فرمود: هجرت و جهاد و نماز و روزه و حجّ و عمره(2).
همچنین آنحضرت به عثمان بن مظعون فرمود: خداوند جهاد و حج را، که ترک اهل و عیال و مال دنیاست، جایگزین رهبانیّت کرد(3). خداوند خانه ای را بعنوان خانه خود برگزید و مردم را بوسیله آن آزمود:
عیّن بیتاً و ابْتلی و دادَهم أذّنَ غُرٌّ آذنوا فؤادَهم
ابراهیم خلیل و پیامبران دیگر، مردم را به انجام اعمال و مناسک حج ندا دادند. وقتی ابراهیم از بنای کعبه فارغ شد، جبرئیل از جانب خدا نزد او آمد و دستور داد تا مردم را خبر کند. ابراهیم گفت: خدایا ! صدایم بمردم نمی رسد. ندا رسید که تو خبر کن و ما به آنان می رسانیم. ابراهیم بر بالای مقام رفت و ندا داد: ای مردم، حج خانه خدا بر شما واجب شده، پروردگارتان را اجابت کنید همه آنانکه در اصلاب مردان و رحم زنان بودند، پاسخ دادند: " لَبَّیْکَ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ..."(4). مصرع دومِ بیت فوق، بحج معنوی و حقیقی دیگری اشاره دارد و آن اینکه خانه حقیقی خدا، قلب و دل انسان است; بخصوص قلوب پیامبران و دلهای اولیا و برگزیدگان الهی، چنانکه در حدیث قدسی آمده است: " لَمْ یَسَعُنِی سَمائی وَ لاأَرْضِی وَ وسعنی قلب عبدی المؤمن "(5).
حج سواره و پیاده:
کسیکه حج بجا می آورد و به سوی حق سواره یا پیاده، یا برهنه یا با کفش می شتابد، پاداش این حج بقدری است که زبان از بیان آن عاجز است.
فمن له یمطو و یحفی ینتعل عن ذکر أجره لسانُنا یکِلّ
مشی حفاً أحمزُ أدنی من أدب زیّ المساکین إلی الله أحبّ
بدیهی است که چون بهترین اعمال دشوارترین آنهاست " أَفْضَلُ الأَعمالِ أَحْمَزُها "(6). حجّ پیاده و با پای برهنه، با فضیلتتر و در مراعات ادب حضور، برتر از صورِ دیگرِ حج است. اضافه بر آن، پیاده راه رفتن، شعار محرومان و مسکینان است و پیاده و با پای برهنه آهنگ خانه خدا کردن، در حقیقت خود را به زیّ آنان در آوردن است که نزد خدا محبوبتر می باشد.
حجّ صوری و حجّ معنوی:
حجّ در حقیقت آهنگ حرم الهی است تا با حرکت از اطوار نفس بعقل، خدا را مشاهده کند و بدو ملحق شود. در اینراه براهنمایی محتاج است که دانای راه و آگاه بعلم طریقت باشد. بقافله ای و زاد و توشه ای نیازمند است که علم و تقوا باشد و مرکبی لازم دارد که صبر باشد. سالک در این سفر باید مانند شتر باشد که بار سنگین حمل می کند، کم می خورد و بر گرسنگی صبور است، و تحمّل تشنگی و طول سفر و سختی آنرا دارد و در برابر کوچک و بزرگ منقاد و مطیع است. سالک نیز باید کم حرف، زیاد روزه دار، بدون احساس خستگی از شرکت اعمال باشد. در آغاز حج، خود را از گناهان پاک گرداند، از طبایع بشری خارج کند، از دنیا و احکام آن و شأن و اعتباری که از خلق خدا دارد، جدا شود. در خلوت بریاضت بپردازد و بدیدار مردان خدا و زیارت آثار پیامبران و اولیا و صالحان برود و عبادات واجب را بطور کامل بجا آورد(7). عارف سبزواری، در ابیاتیکه می آید، بتفصیل تفاوتهای حج صوری و حج معنوی را بدینگونه بر شمرده است:
للقلب حجّةٌ کما للقالبِ و هی ابتغاء نهایة المطالبِ
للقالب قافلة و قائد للحجّة راحلة تزوّد
فیلزم العارف بالحقیقة للقلب هادیة علی الطریق
إرادةٌ، عزمٌ، صَفاً، تبتّلٌ و توبةٌ، إنابةٌ، توکّلٌ
تذکّرٌ، تفکّرٌ، مراقبة مروّةٌ، فتوّةٌ، محاسبة
هذی و أضعافٌ لها ألفیّة منازل الحجّة معنویّة
قوافلُ القلوب، إخوان الصّفا من کلّ داء سُؤرُهُم لها شفا
و الزّاد فی کفّةِ عقل نظری معرفةٌ، فی العملی التقوی ذَرِ
أکرمکم أتقاکم، نسّاکه أخلصکم أبهاکم، سلاّکه
راحلة الحجّة ذی اصطبار فی الارتیاض ثمّ الاذّکار
کما الجِمال یحتملن التَعَبا سَهَراً ظماءً وعْرَ وِقْر سَغَبا
یقنعن بالشرک و بالیسیر یفقدن للکبیر و الصغیر
کذاک للسالک جوعٌ و سَهَر و عزلةٌ رضاً و تسلیمٌ سِیرَ
لظاهر الحجّة الاغترابُ جا للسرّ اَن من الفِ الاهوا اُخرجا
فی الظاهر تبدیل أرض و سما الباطنِ تبدیلُ قلب و قوی
تعرفُ نفسک فتعرفْ ربّکا بل زِنْ بوصفِه شهودَ نفسِکا
ـ همانگونه که جسم حج صوری انجام می دهد، قلب نیز حجّ معنوی را برای رسیدن بمقصود محقّق می سازد. مقصود در حجّ صوری، زیارتِ خانه خدا و در حجّ معنوی زیارت صاحبخانه و محبّت و طلب اوست. ـ همانطور که حجّ قالبی و صوری، قافله و راهنما و مرکب و زاد و توشه دارد. حج قلبی و معنوی نیز نیازمند راهنمایی است که عارف بحقیقت حج باشد. حجّ معنوی نیز مانند حج صوری، دارای منازلی است; اراده، که مانند نور در قلب می تابد. عزم، که مرحله تصمیم و بعد از اراده است. صفای قلب و صدق نیّت. تقبّل، که بریدن از خلق در طلب حق تعالی حاجی، در سفر حج، باید بزیارت آثار مردان الهی و مزار و مشهد ائمه هدی (ع) رود و هر بنده برگزیده خدا را در سلوک ظاهری و باطنی اش ملاقات کند. توبه، انابه و توکّل است. تذکر، تفکر، مراقبت، مروّت، فتوّت، محاسبه و موارد دیگر که (در جای خود تبیین شده)، همگی منازل حج معنویند. ـ همانطور که حج صوری در قالب قافله هایی انجام می شود، درحج معنوی نیز قلب، قافله هایی دارد که شفای امراض درونی و معنوی است. ـ همانطور که مَرکبِ حمل توشه در حج، غالباً دو لنگه و کفّه دارد، عقل نیز دارای دو کفّه نظری و عملی است. زاد و توشه در کفه عقل نظری، معرفت و آگاهی است و در کفّه عقل عملی تقوا و ترک گناه.
ـ مَرکبِ حجّ معنوی، استقامت در تحمّل مشکلات و ذکر دائم است. پس زائر خانه خدا باید مانند شتر باشد و سختی، تشنگی، دشواریِ راه، سنگینی بار و گرسنگی را در راه خدا تحمّل کند و تسلیم و راضی باشد. ـ همانطور که حجّ صوری، دوری از زن و فرزند و مال و وطن را بدنبال دارد، حج معنوی نیز خارج شدن از هواهای دل است; "...وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ...". ـ چنانکه حجّ ظاهری هجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر است، حج معنوی نیز تبدیل آسمان قلب و سرزمین قواست. و هنگامیکه آسمان وجود آدمی تغییر کرد، خود را می شناسد و در پرتو خودشناسی به پروردگارش معرفت پیدا می کند; " مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ "(8). بلکه فراتر از آن، کسیکه خود را شناخت، پیش از آن خدایش را شناخته و معرفت پروردگارش را میزان و معیار معرفت خود قرار داده است; چرا که علم حقیقی بمعلول، تنها در پرتو علم بعلّت حاصل می شود.
ولْیَزُرْ آثار رجال الله فی کلیهما و لیَلْقِین کلَّ صفیّ
حاجی، در سفر حج، باید بزیارت آثار مردان الهی و مزار و مشهد ائمه هدی (ع) رود و هر بنده برگزیده خدا را در سلوک ظاهری و باطنی اش ملاقات کند. عارف سبزواری در ابیات فوق بتفصیل تفاوتهای حج صوری و حج معنوی را تشریح کرده است.
اسرار موسم حج:
ذی الأشهر للحجّ فیها اصطفیتْ اذا النّفوس بالصیام اُصلحتْ
اذ طَهُرتْ و اغتسلتْ من لوثها حَرَتْ بزُلفی من فناء غوثها
لاحظّ من حَسْنا لِمرآت الصَّدا ما استعذبَ الماء لاِمْرء لیس صدا
البَدَنُ الغیر النَقیّ کلّما غذّوتَه زِدتَ وبالاً ما نمی
برای حج ماههای خاصی برگزیده شده; چرا که نفوس انسانها بخاطر روزه داری در ماه رمضان پاک شده و آزاد گشته و بدرگاه الهی نزدیک شده اند. چگونه نفس آدمی نیازمند اصلاح و تطهیر نباشد در حالیکه شخص زیبا از آینه بهره ای ندارد و آب جز در حال تشنگی، برای انسان گوارا نخواهد بود. با اعمالیکه انسان در ماه رمضان انجام می دهد، تشنه قرب الهی گشته و بدنبالش برای حج احرام می بندد. بدنی که پاکیزه نباشد، هر قدر هم تغذیه کند، وبالش بیشتر شده و رشد نخواهد کرد.
اسرار اعمال و مناسک:
اقسام سه گانه حج ـ تمتع، قِران و اِفراد ـ و عمره مفرده، هر یک اعمال و مناسکی دارند. در بعضی از اعمال و مناسک مشترکند و در بعضی، از یکدیگر متمایز.
سرّ احرام:
إحرام نفس هو أنْ تجردّتْ ملابس الأوهام عنها طُرحَت
تلبّست شعار ذُلٍّ ولَدَی حتّی تسربَلْت بأنوار الهدی
قد حاکت الأنوار من ذی المَکْرَمَة رداء کبریاء، إزارَ العظمة
عاهد بالله معاهَدات مُراقباً فی تلک إیفاءات
حرّم أهواءً علی النفس و حلّ خلافها فی القلب عقدُ ما عَقَل
و لیتذکّر اندارجَ الکَفَنِ إذ اکتسا ثوبی الإحرام عُنی
احرام نفس آنست که از علایق و اوهام آزاد شوی; چنانکه بدن، خود را از لباسهای دوخته آزاد می کند. نفس، در پیشگاه الهی خود را خوار و ذلیل حس کند، همانطور که بدن خود را بصورت فقرا و مساکین در آورده و به دو لباس احرام قانع می شود تا به انوار هدایت الهی منوّر گردد. با پوشیدن لباس احرام در میقات، پوشیدن کفن پس از مرگ را بیاد آورد; چرا که پوشیدن لباس احرام در حقیقت موت اختیاری است. و از صاحب کرامتِ حقیقی، ردای کبریایی و لباس عظمت بپوشد، همانطور که سایه در پرتو صاحب سایه بهرهمند می شود. با پوشیدن لباس احرام با خدا پیمان ببندد، پیمان ایمان و اطاعت و عبودیت و بر پیمانش وفادار باشد. همانطور که انجام بعضی از اعمال بر مُحرمُ صوری حرام است، بر نفس خود نیز هواها و هوسها را حرام گرداند و در قلب خود تصمیم بمخالفت با آنها بگیرد و از عقل اطاعت کند; " الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ "(9). با پوشیدن لباس احرام در میقات، پوشیدن کفن پس از مرگ را بیاد آورد; چرا که پوشیدن لباس احرام در حقیقت موت اختیاری است.
سرّ تلبیه:
تلبیه، پاسخ به ندای حق تعالی است. ندا، گاه تکوینی و پاسخ آن حتمی است و گاه تشریعی و تکلیفی.
فی ذا النداء و الخطاب قد أثَر إنّ المخاطب له قد انتشرَ
فَفِئةٌ قد سمعتْ و فهمتْ قد أجابتْ و هم حزبٌ علتْ
و فئةٌ سمع و لم تفهم، و هم یأتون بالحجّ و رَوحا لم تشُم
و فئةٌ قد فهموا بلا ندا و هم أولوا الأید سقوا تأیُّدا
و فئةٌ لم یسمعوا لم یفهموا و لم یجیبوا، و هم الأولی عَمُوا
و هم عن السماع مَعْرولونا شرّ الدوابّ الصُّم محجوبونا
مردم در پاسخگویی به ندای تشریعی پروردگار عالم چهار گروهند. یک گروه ندای حق را شنیده و می فهمند و اجابت می کنند، این گروه صاحبان حقایق و حِکَم و لطایفند. گروه دیگر ندای حق را می شنوند، اما نمی فهمند، حج بجای آورند اما روح حج را استشمام نمی کنند. این گروه اهل صورتند نه معنا، اهل عقاید مختلفند که با صاحبان عقاید در نزاعند. گروه سوم بدون ندا خطاب حق را فهمیده اند، اینان گروه خاصی هستند که شراب معرفت نوشیده و از ابتدای امر مجذوب بوده اند و اهل کشف و تحقیقند(10). و گروه چهارم کسانی هستند که نه ندای حق را شنیده و نه فهمیده و نه اجابت کردند. این گروه همان اصحاب شمالند که طاغوت اولیای آنهاست(11).
امام زین العابدین (ع) هنگامیکه محرم شد و بر مرکب قرار گرفت. رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان " لبیک " گفتن را از کف داد و فرمود: می ترسم بگویند: " لالبّیک و لاسعدیک ". انسان هر گاه از کوه بالا می رود یا به درّه ای فرود می آید، باید بفکر وصول باشد. دعوت خداوند را اجابت کند و " لبّیک " گوید و در این اجابت، میان دو حالتِ خوف و رجا باشد و سرنوشت خود را بخدا واگذارد و بفضل او تکیه کند. روایت شده که امام زین العابدین (ع) هنگامیکه محرم شد و بر مرکب قرار گرفت. رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان " لبیک " گفتن را از کف داد و فرمود: می ترسم بگویند: " لالبّیک و لاسعدیک " و چون " لبیک " گفت، از هوش رفت و از مرکب بزمین افتاد و پیوسته همین حال را داشت تا اعمال حج به پایان رسید(12). شخصی که می خواهد دعوت حق را " لبیک " گوید، بیاد اجابت ندای حق تعالی با نفخ در صور و حشر خلایق از قبرها و ازدواج مردم در عرصه های قیامت بیفتد که او را " لبیک " می گویند و مردم بچند گروه تقسیم می شوند: مقرّبین، قبول شدگان و کسانیکه در ابتدا میان حالت ترس و امید هستند ولی پس از مدتی رحمت الهی بر غضب او چیره شده و مشمول رحمت او قرار می گیرند، حاجی نیز هنگام " لبیک " همین حال تردید را دارد که آیا او را خواهند پذیرفت و حجّش قبول خواهد شد یا نه ؟
اسرار تکرار تلبیه:
إذ ذَکَر الوصول فی الأحوال ذی و هی تُرجّیه فلبّی، فاحتذ
إذ شوقُه بکلّ حال جُدّدا کرّرها کما بمعناها بَدا
إذ علائم الوصول ظَهَرتْ تلبیةٌ من واصل ماسُوِّغَت
کذا إذا ما وَقَقوا بعَرفة ما استحسَنتْ من ذی شهود عرفة
إذ الوقوف وقْفةٌ فی المعرفة و المشعر الشعُور بالمزدلفة
بل هیأة الوقار تدعو الهیبة کما حضوره یُجرُّ الغَیْبة
تلبیه با صدای بلند، آشکار ساختنِ دین خداست، در صورتیکه مانعی از تلبیه بلند نباشد; مثل تلبیه گفتنِ زنان، که آهسته گفتن اولی است.
اما سرّ تکرار آن در حالات مختلف، بدینجهت است که مُحرِم در حالات مختلف بیاد وصول بمقصد و امیدوار بوصول باشد و لبیک گوید. چه، شوق بوصول در حالات مختلف تجدید می شود و میل طبیعی یا ارادی هر چه بهدف نزدیکتر شود، شدت پیدا می کند. احتمال دیگر در سرّ تکرار تلبیه آنست که بخاطر علوّ مرتبه منادی و اهمیت مقصد پی در پی دعوت حق تعالی اجابت می شود و سرّ قطع تلبیه با رسیدن و دیدن مواضع مخصوص، مثل خانه های مکه بدین سبب است که وقتی نشانه های رسیدن بمقصود آشکار می شود، تلبیه گفتن معنا ندارد. کسیکه عرفه را مشاهد کرد، تلبیه گفتن با رسیدن بمقام معرفت جایز نیست. چه اینکه، با رسیدن بمشعر، بقرب حقیقی خدا می رسد و مقام وصول و شهود، اقتضای تلبیه گفتن را ندارد. بلکه مقتضی وقار و سکونت و اطمینان است; همانطور که هیبت و جلال و عظمت، اقتضای احترام و ادب حضور و وقار و سنگینی را دارد، حضور او نیز اقتضای غیبت وجود واصل را دارد; " أَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ "(13).
سرّ محرمات احرام:
سرّ محرّمات احرام، رهایی انسان از خود و توجه بخداست که اگر محرّمات احرام حلال بود، انسان بخود مشغول می شد نه بخداوند. نگاه به آینه، زینت کردن، عقد نمودن، عطر زدن و... بخود مشغول شدن است. اضافه بر آن ـ مثلا ـ صید کردن ارضای قوّه غضب است و ترک صید، رهایی از قوه غضب. طواف کننده بداند پیشاپیشِ او دریایی است که انتها ندارد; مانند دایره در حرکت دوّار که بی انتهاست; چون پایان خط نقطه است و در دایره نقطه وجود ندارد.
المُحرم کالمَیْت لاحراک له و الصائد حیّ و لامُعادَلة
بل غضب أو شبه للغضبِ و الشرع عن مظنّة الإثم أبِیّ
صید باید در حرم محترم باشد، علاوه بر آن، همه موجودات تسبیح گوی حقند، گر چه موجودات دانی باید فدای موجودات عالی شوند. امّا محرم سالک است و تا بمقصود نرسیده، انسان کامل نیست که موجودات دیگر آرزوی نیل بمقام و مرتبه او را داشته باشند:
وَلْیَحترم ما کان صید الحرم من یَهوِ حبّاً یَهو ما لَه نمی
و أیضاً الکلّ مسبِّحٌ له و الدّان یَفدیلَ لعلیّ عَلّه
یدخل باب الله و هو سالک بل مستَذلٌّ یبدی أنّی هالک
اسرار طواف و واجبات آن:
اینکه طواف گزار دایره وار بر گِرد خانه کعبه می چرخد، برای آنست که حرکتی شبیه حرکت فرشتگان بر گِرد عرش و فلک داشته باشد، که از عشق بجمال و جلال الهی در حرکتند. برای آنست که طواف کننده بداند پیشاپیشِ او دریایی است که انتها ندارد; مانند دایره در حرکت دوّار که بی انتهاست; چون پایان خط نقطه است و در دایره نقطه وجود ندارد. برای آنست که بداند در آسمان بیت المعموری وجود دارد که طواف ما بدور کعبه، سایه ای از طواف اهل آسمان پیرامون بیت المعور است. مروه، مروّت است و مروّت جامع مکارم اخلاق. حقیقت مروّت آنست که انسان برای دیگری نپسندد آنچه را که برای خود نمی پسندد. حجر الأسود، چون عقل و صادر اوّل است که حرکت از او آغاز و به او پایان می پذیرد; چرا که عقل سرّ الهی است که آشکار و پنهان می شود. پایان یافتنِ این حرکت بعقل نیز بدین اعتبار است که عقل کلّی محمدی، در سلسله صعودی پایان مرتبه است و سلسله امکان به او پایان می یابد و اختتام به او، اختتام به صادر اول است; چنانکه در قرآن و زیارات بدان اشاره شده است: "...کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ "(14).
و در زیارت جامعه آمده است: " بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ اللهُ ". هفتگانه بودنِ شوطهای طواف، بسان آسمانهای هفتگانه و چرخش فلک است. اینکه مقام ابراهیم خارج از مطاف قرار می گیرد، بدینجهت است که جزو خانه نیست و داخل کردن آن در طواف بیت الله الحرام، نوعی شرک بخداست. چه اینکه، حِجر اسماعیل جزو خانه است و لذا در طواف قرار می گیرد. اضافه بر آن، اسماعیل خود را قربانی و فانی در راه خدا کرد و فانی حکمی ندارد:
من دوران الطائف لیُدرک تشبّهاً بالمَلَک و الفَلَک
و إنّ فی قدّامه لامنتهی کالمستدیر لم یکن له انْتها
إذ لم یبتّ مستدیر هو خط و إنّما نهایة الخطّ نُقَط
و فی السماء بیتُ معمور جُعل طواف أهله طوافَنا یُظِلّ
و الحجر کالغفل بدءٌ یختُم إذ هو سرّ الله یبدوُ یکتم
تسبیح طواف بحذا عدّ الفلک إلی سماء آب شرطٌ إذ نسک
و إنّما علی المقام لم یَدُر إذ هو کالشرک و شرکٌ ما اغتفر
و حِجر إسماعیل فیه اُدخِلا إذ صار قرباناً و لاحکم لِلا
اسرار سعی میان صفا و مروه:
مروه، مروّت است و مروّت جامع مکارم اخلاق. حقیقت مروّت آنست که انسان برای دیگری نپسندد آنچه را که برای خود نمی پسندد. اگر انسان، دیگری را در اموری که بدان علاقمند است، بر خود مقدم دارد و ایثار کند، فتوّت است. صفا نیز صفای قلب است و وقتی صفا ومروه را با هم جمع کرده، میان آن دو سعی می کند، در حقیقت همه کمالات را در خود جمع کرده است. هدایت، تخلّق به اخلاق روحانی است، بلکه بالاتر از آن، تخلّق اخلاق محمدی است; " وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم "(15). بلکه تخلّق به اخلاق الهی است; چنانکه در حدیث آمده است: " تَخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ اللهِ "(16). هدایت، علاوه بر تخلّق به اخلاق، معرفت است; چرا که " أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ "(17). که غایت ایجاد است. چنانکه در حدیث قدسی آمده است: " خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ أَعْرِفَ "(18). محقّقان نیز در تفسیر آیه: " وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ "(19). گفته اند: " لِیَعْرِفُونَ "(20). کسیکه معرفت و تخلّق را یکجا جمع کند، بقرب الهی نایل شده، چون هر درجه از معرفت، انسان را بدرجه ای از تخلّق می رساند و درجه ای از تخلّق، او را بمرتبه ای از معرفت نایل می کند و کمال تقرّب حاصل می گردد; چنانکه ساعی از صفا متوجّه مروه می شود و از مروه متوجه صفا، و این امر چند مرتبه تکرار می شود.
در حدیث قدسی آمده: " مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعاً وَ مَنْ أَتَانِی مَشْیاً أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً "(21); کسیکه یک وجب بمن نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک می شوم و کسیکه یک ذراع بمن نزدیک شود، یک باع نزدیکش می شوم، کسیکه به سوی من گام بردارد، به سویش هروله کنان می شتابم ! کسیکه تخلّق و معرفت را یکجا جمع کند، بقرب الهی رسیده یا بمروه نایل شده، که سنگ یا چوبی است و از آن آتش بر می خیزد که آهنش عمل است. کنایه از اینکه: اگر از بدن آدمی عمل صادر شود، آتشی است که از وادی مقدس برخاسته و عمده صفای معرفت است که با آن شهود حاصل شود و در این مقام نیز همراهی با عمل برای معبود، ضروری است; چنانکه ساعی از صفا به مروه حرکت می کند. خلاصه، بدون عملِ صالح، کمال بدست نمی آید. کسیکه میان صفا و مروه سعی انجام می دهد، در حقیقت مانند کسی است که در درگاه پادشاهی آمد و شد می کند و اظهار خلوصِ خدمت می نماید و به امید استخدام و عنایت از جانب او; بار دوم که می رود به امید اینکه اگر در مرتبه اول او را ندیده، در مرتبه دوم ببیند. این رفت و آمد، صورتی از نزول و صعود همه موجودات است و همه موجودات بازگشتی دارند; " یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً "(22). زائر با سعیِ خود میان صفا و مروه، در واقع مردّد است که خداوند او را پذیرفته است یا نه ؟ با هروله کردن از گناهانیکه کرده می گریزد یا برای انجام خیرات می کوشد و اوامر الهی را امتثال می کند. "...فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ..."(23)، " وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ..."(24).
بعبارت دیگر، باید بهوش باشد و با سعی میان صفا و مروه، بیاد رفت و آمدش میان دو کفه ترازو در صحرای قیامت باشد; صفا را بمنزله کفّه حسنات و مروه را کفّه سیّئات و بدیها بداند و با حرکت میان آن دو، رجحان و نقصان اعمال و حرکت میان عذاب و بخشش الهی باشد:
المَرْوَةُ المُرُوَّةُ، الصفا صفا علماً مشهوداً فیه رمز الاکتفا
إنّ الهدی تخلّق و معرفة مَن درجات ذین سَارَ ازدلفة
أو مروةٌ زندةٌ مقدَح العمل من جسد رمزٌ و بالصدمةِ حلّ
فإنْ نزلتَ من صفا شهودکا فارکن بالأرکان إلی معبودکا
و السعیُ فی المسعی لهذا الناسک کالاختلاف بفناء المَلِک
و جاء الاستخدام و العنایة فی العود إن لم یره بدایة
و صورة النزول و الصعود فی کُلٍّ و کلٌّ ذاتِ رَجْع فاقتف
تردّدُ القبول یُبدی القلب تَهَرْوُلٌ من الخطایا هربٌ
أو إنّه کان امتثال امْرِ هو کاستبقوا أو ضللت أتیته
احرام بستن برای حج یا عمره، برای آنست که انسان با اسلام و ایمان، بمرتبه علم الیقین رسیده، با یکی بمرتبه عین الیقین و با دیگری بمرتبه حقّ الیقین برسد یا با یکی بمرحله فنا که روشنی چشم سالکان کوی دوست می باشد و با دیگری بمقام فنای از فنا برسد.
و إنّما العقدان للعین و حق أو لِفنا، له فنا الفنا لَحَق
اسرار تقصیر:
همانگونه که انسان با تکبیرة الاحرام برای نماز مُحرم شده و آنرا آغاز می کند و با سلام مُحلّ می گردد و نماز پایان می یابد، زائر خانه خدا نیز با تلبیه محرم شده و حج یا عمره اش آغاز می شود، با تقصیر نیز محلّ شده و اعمالش به پایان می رسد و سرّ اینکه با تقصیر از احرام خارج می شود، آنست که با اعمال و مناسک و نیات و اسرار و معارف حج، بهیمیّت و سُبعیّت از وجودش رخت بر می بندد و چون مو و ناخن و چنگال و نیش و امثال آن، که از خصوصیات حیوانات است، با تقصیر، از حیوانیت فاصله می گیرد و وجود ظلمانی اش نورانی می شود:
کما الصلاة عقدها التکبیر تحلیلها التسلیم فالتقصیر
تحلیل حجّ و اعتمار قد بدا کما هما بتلبیات عقدا
و السرّ فیأنّ بتقصیر یُحَلّ ان سَبُعٌ بهیمةٌ منه انتقل
فانّ الاشعارُ شعارُ الأعجمِ کذلک الأظفار فلتُقلّمُ
فحیثما وجوده تبدّلا تصریفهُ فیملکِ حقّ حلّلا
اسرار وقوف بعرفه:
زائر خانه خدا باید از وقوف در عرفه و مشعر و مشاهده ازدحام جمعیت و اقوام و ملل مختلف; از عرب و عجم، از گریه و ناله و استغاثه و تضرّع آنها بدرگاه حق تعالی، از پیروی هر قومی از پیشوای خود، از سرهای برهنه و بدنهای کفن پوش، بیاد مواقف حشر و آخرت باشد. از اسرار اجتماعِ همه در این سرزمین، آنست که عموم مردم و همانطور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیضند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقّی و کمال انسانند. گنهکاران، با اولیای الهی ارتباط پیدا کنند و به برکت حضور آنان، مشمول رحمت الهی قرار گیرند. همانطور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیضند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقّی و کمال انسانند. همانطور که در درگاه سلاطین حجازی، نگهبانانی هستند که مراجعه کنندگان را در مقابل قصر نگاه داشته، سپس به آنان اذن دخول می دهند، زائر خانه خدا نیز باید در عرفات، مشعر و منا وقوف کند تا به سبب حضور اولیای الهی در میان آنان، مشمول رحمت الهی قرار گرفته و پس از رمی و قربانی و تقصیر و پاک شدن، اذن دخول و حضور در خانه خدا را پیدا کند و برای طواف خانه خدا وارد مسجد الحرام شود.
از امام صادق (ع) پرسیدند: چرا مشعر بعنوان موقف تعیین گردید و حرم موقف نشده ؟ فرمود: " لاَِنَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ حِجَابُهُ، وَ الْمَشْعَرَ بَابُهُ، فَلَمَّا قَصَدَهُ الزَّائِرُونَ أَوْقَفَهُمْ بِالْبَابِ یَتَضَرَّعُونَ حَتَّی أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ، ثُمَّ أَوْقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی طُولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِتَقَرُّبِ قُرْبَانِهِمْ، فَلَمَّا قَرَّبُوا وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّرُوا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی کَانَتْ لَهُمْ حِجَاباً دُونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیَارَةِ عَلَی طَهَارَة "(25). چون کعبه خانه خدا و حرم حافظ و نگاهبان آنست; هنگامیکه زائران قصد خانه خدا می کنند، بر درِ خانه نگهداشته می شوند تا اذن دخول صادر شود، سپس در نگاهبانی دوّم، که مزدلفه است نگهداشته می شوند و وقتی خداوند به تضرّع و ناله فراوانِ آنها می نگرد، امر می کند که با قربانی کردن به او نزدیک شوند و چون قربانی کردند و از گناهانیکه حجاب و مانع رسیدن انسان بخداست، پاک شدند، امر می شوند که با طهارت بزیارت خانه خدا روند.
و من وقوف عرفة و المشعر و ما تری من ازدحام البشر
و من فنون الصور و الألسنة و الغوث و اللهف بکلّ آونة
و امم اثر الائمة اقتفت أصواتهم إلی السماء رفعت
ضاحی الرؤوس مکتسِ الأکفانِ نل مواقف الحشر و شَمِّر و ارْتجِل
بجمع الأوتاد و قطب و البدل رجا ارتباط الدانِ بالعالی حصل
بذی فیوضِ الله منه استنزلتْ و النعم و الرحماتُ استُجلبتْ
و حرس السلطان وقّفوا علی فِناء قصره الرعایا أوّلا
منه الوقوف بعد الإحرام فحجّ فقِف تأدّباً بها استأذن فَلِج
اسرار رمی:
از جمله اسرار رمی، آنست که سالک غیر از او ـ جلّ و علا ـ دیگری را طلب نکند; چرا که غیر از او، چه کسی است که عاقل باشد و خیر خود را نخواهد، بخصوص اگر مدّعی علم و محبّت بخدا باشد. کسیکه او را طلب کند، در امنیت و هدایت است و کسیکه از او بگریزد، مغبون است و چه غبنی بالاتر از آن ! جمرات سه گانه، همان نفوس سه گانه امارّه و مسوّله و لوّامه است. نفس امّاره بدترین آنها. پس از آن، نفس مسولّه است که زخارف دنیا را در نظر انسان زیبا و باطل را حق جلوه می دهد. سپس نفس لوّامه که انسانرا بر ارتکاب باطل سرزنش می کند و نسبت به آن دو، بهتر است، که خداوند بدان سوگند یاد کرده: " وَ لاأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ "(26). فحشا و منکر و بغی نیز از آثار این سه نفس است که ضدّ سر و روح و قلب و معرفت و علم و عدلند. رمی جمرات سه گانه، در حقیقت رمی نفوس سه گانه است و اینکه در روز عید فقط جمره قصوی رمی می شود، بدین خاطر است که وقتی جمره بزرگتر و نفس شرورتر رمی شد، در حقیقت آن دو نیز رمی شده اند. یعنی در واقع، رؤوس و سران عقاید باطل رمی می شوند; چرا که مثل سنگ جامد بی فایده اند و بر سالک است که صاحبان و بنیانگذاران این عقاید را رمی نماید. شاید برداشتن هفتاد و دو سنگریزه ـ بنابر قولی ـ اشاره به هفتاد و دو فرقه باشد.
هو المُنی لا تَتَمنَّ غیرَه فالغیرُ ضیرٌ من یخلّی خیره ؟
من وجهه یبغی هو المأمون من رامَ منه بدلاً مغبونٌ
و أیّ غبنٌ أغبنٌ أفحشٌ بلی ذا الغبنُ ذاک الاغتباط قابَلا
و أنفسٌ أهواءُها مُزاولَة أمّارّة لوّامة مسوّلة
فالجمرات للنفوس أمثلة یا بَطَل الدین! ارجمَن ذی البَطَلة
کفایة القصوی إذا دَرَیتَها فإذا رمیتَ معظماً رمیتَها
سوء العقائد حصیٌ بلا ثمر أعمالکم رُدّت إلیکم فی صُوَر
باثنین و السبعین قولٌ فی الحصی للامّة احصی غدا و اقتضا
فکلّ الاثنین و سبعین الفِرَق ساقطة من اعتبار دون حق
سرّی دیگر:
مقصود از انجام رمی و هروله و مانند آن، اظهار رقّیت و عبودیت است; چنانکه برخی اظهار داشته اند: با اینگونه اعمال است که اوج رقّیت و بندگی انسان آشکار می شود، بر خلاف عبادات دیگر; مثل زکات، که احسان نیک است و عقل حکمت آنرا درک می کند یا روزه که شکستن شهوت آدمی است که دشمن خداست یا خویشتن داری است که فارغ شدن برای عبادت خداست و مانند رکوع و سجود در نماز که تواضع در برابر خداست و نفس آدمی با تعظیم خدا مأنوس است. گویند عقل راهی برای درک اسرار عباداتی چون رمی و هرولهندارد و کسیکه چنین اعمالی را انجام می دهد، انگیزه اش جز اطاعت و امتثال امر الهی نیست. عقل بطور کلّی از تصرف در چنین اموری ناتوان است. هر جا که عقل حکمت عملی را درک کند طبع آدمی نیز بدان میل می یابد; میلی که در واقع معین و کمک کار و برانگیزاننده انسان در انجام آن عمل است; لذا اوج رقّیت و بندگی در آن آشکار نمی شود. حاجی سبزواری در تشریح این نظریه، می گوید: مقصود آنست که مصالح نهفته در افعال شرعی، بعضی واضح و آشکار، بعضی مخفی و بعضی دیگر مخفی تر است که اکثر عقول را بدان راهی نیست، وگرنه اوامر و نواهیِ خداوندِ حکیم، دارای حکمت و مصلحت است. مقصود آنست که انسان از انجام اینگونه اعمال، قصد قربت و اخلاص دارد و بس و عمل را جز برای او انجام نمی دهد و در برابر آن، از خدا جز خود خدا طلب نمی کند و تقرّب به او انگیزه فعل اوست و نه چیز دیگر(27).
اسرار قربانی:
گر بر سر کوی عشق ما کشته شوی شکرانه بده که خونبهای تو منم
قربانی در حج، در حقیقت ذبح حیوانیت خویش است، تا کمال انسانیت مشاهده شود. گاو و شتر و گوسفند در واقع شهوات ما هستند و کشتن آنها بمنزله تحریص نفس بعلم و عمل است که باید قبل از ضعف قوای جسمانی و قوی بودن قوا انجام داد; چرا که اگر انسان در این زمینه کوتاهی کند تا قوایش تحلیل رود، مبارزه او با شهوات مثل کشتن حیوان ناقص در موسم حج است و قربانی ناقص شایسته هدیه کردن نیست. چه اینکه، جز عمل خالص از آدمی بخدا نمی رسد. در قرآن کریم می فرماید: " لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لادِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ..."(28).
و ذبح هدی ذبحُ حیوانیّتک حتّی تری کمال إنسانیّتک
فبقر النفس اقْتلوا فی ذا المُنی و البُدن و الأغنام من شهواتنا
و قتْلُها إغراء علم و عمل فعجّلوا قبل تخلّل الخلل
لم یحرِ للاهداء هَدیٌ ناقصٌ و لن ینال الله الاّ الخالص
اسرار بازگشت بمکّه:
زائر خانه خدا، پس از اعمال منا و بیتوته در آن سرزمین، بمکه باز می گردد تا طواف زیارت و نماز طواف و سعی و طواف نساء و نماز طواف بجا آورد. این بازگشت می تواند اسرار گوناگونی داشته باشد: اول آنکه، مثل اعمال و عباداتیکه انسان تکرار می کند تا در پرتو تکرار، برای او ملکه شود، تکرار این اعمال و مناسک نیز موجب می شود که در نفس او رسوخ نماید، بلکه صاحب ملکه، خود فرشته ای از فرشتگان الهی می شود. خداوند دو دسته فرشته دارد: یک دسته فرشتگان خارجی و دسته دیگر فرشتگان داخلی، که متصل بروح آدمی هستند و بوسیله قوی و طبایع، فعلی انجام می گیرد; همانطور که فرشتگان لطف و رحمت تحت اسماء جمالیه حقّند و فرشتگان قهر و غضب، تحت اسماء جلالیه او، آدمی نیز تحت امر الهی انجام وظیفه می کند.
ذا العود و التکرار مثل الآخر تطبق ما فی الخلق من تکرّر
و الحال بالتکرار صارت ملکه بل سبباً لحول ذیها تلکه
تحت اسمی الجمال و الجلال ظلّ یفعل مأموراً به و یمتثل
دوم آنکه، اگر اعمال او در مرتبه اول، مورد پذیرش درگاه حق واقع نشده، بار دیگر انجام دهد، به امید آنکه مقبول افتد.
و إنّه لولا قبولٌ فافعل فی المرّة الأولی عسی الثانی قَبَل
سوم آنکه، اگر در مرتبه اول از اسرار باطن اعمال و مناسک حج آگاه نشده، چه بسا با تکرار از آنها اطلاع پیدا کند.
و إنّه لولا عُثُور السرّ فی مرّة أولی کرّة أخری یَفی
پی نوشتها :
1. ر.ک: مقدمه تحقیق نبراس الهدی به قلم محسن بیدارفر.
2. امین الاسلام طبرسی، المجمع البیان، ذیل آیه: 28 سوره حدید.
3. فاضل هندی، کنز العمال: ج2، ص47.
4. علی بن ابراهیم، التفسیر القمی: ج2، ص83.
5. مجلسی، البحار الأنوار: ج58، ص39، ح4.
6. همان: ج70، ص191، ح14.
7. شرح الاسماء یا شرح دعاء الجوشن الکبیر: ص308.
8. البحار الأنوار: ج2، ص32، ح5.
9. کلینی، الاصول الکافی: ج1، کتاب العقل و الجهل: ح3.
10. شاید مراد حق تعالی از آیه مبارکه: " وَ لاتَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْء وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْء..."، (انعام: 52) این گروه باشند.
11. " إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لایَعْقِلُونَ ". الانفال: 22.
12. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه: ج2، ص215، ح2204.
13. الرعد: 28.
14. الاعراف: 29.
15. القلم: 4.
16. البحار الأنوار: ج58، ص129; سید حیدر آملی، جامع الاسرار: ص363.
17. النهج البلاغه صبحی صالح: ص39.
18. البحار الانوار: ج87، ص199، ح4.
19. الذاریات: 56.
20. ابن عربی، التفسیر القرآن الکریم: ج2، ص545.
21. المستدرک الوسائل: ج5، ص298; الکنز العمال: ج1، ص225.
22. الفجر: 28.
23. البقره: 148.
24. آل عمران: 133.
25. من لایحضره الفقیه: ج2، ص197; صدوق، العلل الشرایع: ج2، ص28.
26. القیامت: 2.
27. شرح الاسماء: صص315 و 314.
28. الحج: 37.
منبع : www.hajj.ir